حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
نهم دی ماه ۱۳۸۵
Job Hunt
خواب دیدم این خانومه که باهاش اوندفعه سر کارپیدا کردن حرف زدم
زنگ زده
میگه
یه فامیلامون توی زندانه،
برو ملاقاتش،
یه کمپوت هم ببر!!!