حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
دلتان برای چه تنگ میشود؟...
امشب بعد از مدتها دلم برای خیلی چیزها تنگ شد

بهمن یک فیلم از من و خودش توی فیلمهاش پیدا کرده بود
گذاشته روی اینترنت که من ببینم
من و بهمن چند سال با هم همخانه و دوست بودیم
تعداد کمی فیلم از زندگیمان موجود است که همه به نوعی کمدی اند و مایه آبروریزی، تعدادی را من نگه داشته ام که اگر روزی وکیلی وزیری چیزی شد یک گرو کشی اساسی بکنم و یک حق السکوت اساسی بگیرم

توی فیلم کامپیوتر من هست (اسمش بود مینولتا و الان دست خواهرم هست، کلی در زمان خودش پیشرفته بود یادش بخیر)
کامپیوتر بهمن هست با اون پرینتر سوزنی پر صدایش که خدا میداند چند تا از همسایه ها به خاطر سر و صدای نصف شب اش به جد و آباد من و بهمن فوحش داده اند تا حالا
آن موزیک مزخرف بریتنی اسپیرز هست که نصف شب گوش میدادیم (حدود پنج صبح)، کلی یاد گذشته خودم افتادم، یک جای فیلم ولو شده ام وسط خانه و دارم مجله میخوانم، یک جا هم کف زمین دارم با خط کش ور میروم به یک ورقه، اتاق بهمن هم طبق معمول منفجر شده، منم هال را به گند کشیده ام مثل همیشه

دلم برای آنروزها تنگ شد، برای همخانه ام، برای خانه مان، همان مینولتا کامپیوترم، و حتی برای خودم

تا حالا دلتان برای خودتان تنگ شده؟ من امشب آنطور شدم

Labels:

ویدیو و منزل
خوب یک عدد از ویدیو ها آماده شده، این رقص بچه های سیاهه توی مترو نزدیک هارلم

من از همینجا به تمام استودیوهای فیلمسازی آمادگی خودم رو برای همکاری اعلام میکنم (فیلمبرداری از مجالس هم پذیرفته میشود)

(برخی توضیحات رو پاک کردم یادم اومد بابامم اینجا رو میخونه و حال و حوصله نصیحت و قصه زال و رودابه ندارم فعلا)




Labels:

نیویورک...

کاپیتان کید
، دزد دریایی معروف
قبل از مرگش گفت
توی این خاک گنجی رو دفن کرده ام
هر کس پیدایش کرد
مال خودش

مردمان زیادی برای پیدا کردن گنجینه کاپیتان کید به این سرزمین اومدن

در حقیقت اون گنج نیویورک بود!!!





پینوشت:


رویاهاتو محکم بچسب
واسه این که اگه رویاها بمیرن
زند‌گی عین مرغ شکسته بالی میشه
که دیگه مگه پروازو تو خواب ببینه.

-لنگستون هیوز






1- تمام شد، همه رویاها و خوابها و آرزوها تمام شد
توی هواپیما داشتم به این فکر میکردم که من ممکنه دیگه هیچوقت نیویورک رو دوباره نبینم
اما همه خاطره هام رو دارم، و سفری که بینهایت ازش لذت بردم
و سعی کردم که این چند روزه شما رو هم با خودم همراه کنم

2- تا همین یک هفته پیش، برنامه ام مشخص بود، میدانستم چه میخواهم بکنم
دیگر نمیدانم
این سفر همه دیدم را عوض کرد
برنامه های سابق ام بی معنا شده اند
اینروزها




3- من هنوز از نیویورک داستان دارم
فیلم ها را هم مرتب میکنم و آرام آرام اینجا میگذارم
هر چند فیلم نگرفته ام، گلاب به روتون ر...ده ام با این طرز فیلم گرفتن
آنقدر از سرما دستم لرزیده که رقص هیپ هاپ سیاههای هارلم در فیلم تبدیل شده به بندری!!!



4- من از نوجوانی در آرزوی دیدن نیویورک بوده ام
تا چند روز پیش میگفتم خوب به این آرزو هم با همین پنجاه دلار پول قرضی از پدر میرسم
تا هفته پیش یکی دو آرزو داشتم
اما امروز هزار تا









5- اتاقم اینجا سه برابر اتاقی است که در نیویورک اجاره کرده بودم
و حمامم در مقایسه با حمام آنجا شبیه اقیانوس است
شاید اینجا زندگی اسانتر است
شاید

6- از دیروز دارم فکر میکنم ببینم چطور میتوانم مخ این دختر فرنگیه رو بزنم که مرا بگیرد (شانس آوردم اینا مهریه ندارند، والا من همه پولامو خوردم این چند روزه)
والا از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان من خلاقیتهای عجیبی در گول زدن این دختر دارم از خودم نشان میدهم
شعرهای گوگوش و شاملو را با هم قاطی میکنم بعد با مترجم آنلاین انگلیسی به هلندی تبدیلش میکنم به هلندی
دلم برای دختر بینوا میسوزد
هنوز نمیداند من دنبال پاسپورتشم
دلش خوش است که کمی فارسی من را میفهمد و بلد شده "زیبا" شود
(تو پرانتز بگم که احتمالا دیگه نمیفهمه معنی "دم پمبه" چیه)
ولی به هر صورت این سیستم ظاهرا داره جواب میده و هنوز متوجه امیال کثیف من نشده
من اگه این رو بگیرم و یکم گازش بگیرم و بتونم یه ملیتی جز این ایرانی (که الان هستم) رو بگیرم خیلی سختیهام کمتر میشه



7- روز آخر با مهدیس عاشق پیشه قرار شد که برویم باغ وحش در حقیقت من میخواستم یک سری سوال درباره اینجا بپرسم و او هم لطف کرد گفت بریم باغ وحش و من هم گفتم 24 سال ایران را دیدم بس ام است اما خوب بازم بریم، هر چند به علت جلو افتادن پرواز من و قاطی شدن برنامه تاکسی ما به فرودگاه، باغ وحش تبدیل شد به رستوران ایرانی ولی خوب. حقیقتش رستوران ایرانی هم غذا نخوردیم، و نهایتا به بک قهوه استارباکس رضایت دادیم، ولی خوب من جا داره از اینجا ازش تشکر کنم که اومد





8- حالا که اینو گفتم بذارین یکم جزییات قضیه رو هم بگم، من رفته بودم قهوه بگیرم و با قهوه کیک هم گرفتم. که فرمودن رژیم دارن و توی وبلاگ انار قرار شده که رژیم بگیرن همه دخترا، من واقعا نمیفهمم این مردا چه هیزم تری به انار فروختن که میخواد ریشه به تیششون بزنه با این برنامه های رژیم و اینا، بعد هم هی میگن ما چرا تنهاییم، خوب عزیز من زن اگه تپل نباشه تنها میمونه، حالا اینقدر برین رژیم بگیرین تا همه بترشین و من عزا بگیرم که چطور شوهرتون بدم، من نمیدونم نمیشه درست یکم غذا بخورین که یه کم تپل شین همگی (بابا جان مردا زن لاغر مردنی دوست ندارن این هزار دفعه) این تلویزیونم همه استانداردها رو میریزه به هم، اخه کی میگه لاغر زیباست به این هنرپیشه ها نگاه نکنید اینا هزار جور عمل میکنن، تپل زیباست





9- برای افرادی که مثل من کمی فضول اند و به اطلاعات خصوصی افراد علاقه مندند، باید اشاره کنم که اطلاعات شخصی خانوم مهدیس (از قبیل اسم و فامیل، وضعیت تاهل، شغل، شغل پدر، سن، وزن! و سایر مسائل) توسط بنده گرد آوری شده به طور کامل و به فروش میرسد، فقط همینو بگم که نزدیک امپایر استیت همین که از دم یه جایی رد شدیم گفت اینجا دفتر بابامه !!! و من کلی خودم رو نگه داشتم که کف زمین پهن نشم، و سعی کردم به روی خودم نیارم. به هر صورت هرچی باشه ماهم بابامون یکی از ملاکین بزرگ اصفهانه و مادرمون بعد از شیرین عبادی بزرگترین وکیل زن ایرانه (من معمولا به این آمریکایی ها خونواده ام رو اینجا این مدلی معرفی میکنم کم کم خودم هم داره چاخان هام باورم میشه)
داشتم میگفتم اگر تمایل دارید این اطلاعات (حتی محل زندگی و تلفن) به فروش میرسد (محل زندگی اش را از اینجا فهمیدم که داشتم ازش میپرسیدم که ماهی چقدر هزینه آپارتمان میدهد اینجا و او داشت خانه خودش را مثال میزد)
همینطور باید اشاره کنم که درآمد حاصله از این قضیه به کمپین "یک ملیون امضا برای حفظ حقوق حقه مردان برای داشتن زن تپل "اهدا خواهد شد


بگذریم نمیخوام لطف مهدیس رو که توی اون سرما تاکسی گرفت اومد رو با بیمزه بازی از بین ببرم، من حتی جک اون یارو اصفهانیه که با بچه اش داشتن میرفتن سفر و بچه میگه بابا ما چرا مثی بقیه با کشتی سفر نیمیکونیم؟ و باباهه میگه "خفه شو شنادا بوکون" رو هم براش گفتم و کمی خندید

البته لازمه به برادرایی که ایمیل فرستادن اشاره کنم که طرف Available نیست (آقا ما آخر نفهمیدیم این حلقه رو توی دست راست میکنن با چپ)

10- خوب از بحث خاله زنکی اگه بخوایم بیایم بیرون، من توی هواپیما مجله دسامبر Aerospace America رو خوندم یک ماهی بود که کف کیفم بود ولی نگاهش نکرده بودم، اما واقعا خداست وقایع علم هوافضا رو در سال 2006 نوشته بعضی هاش واقعا حیرت آوره (یکم شبیه همون دفتر پای امپایر استیت میمونه)

10.5- تا یادم نرقته بگم که کتابی که من خریدم و خیلی کمکم کرد این بود، خیلی خوب کتابیه











11-و آخر استریپ کلاب نرفتم توی منهتن، خیلی هم سعی کردم که خودم را راضی کنم نشد ولی مطمئنم که بعدا به خودم میگم من تا اونجا رفتم و نرفتم ببینم استریپ کلاب هاش چه شکلیه

12- اینجا
توی شهر ما
چیزی برای من نیست
تنها یک دختر تنهای هلندی هست
که تازه یاد گرفته چگونه زیبا شود
نیویورک را هیچوقت فراموش نمیکنم به هر صورت
و صد البته هارلم را


من ویدویو ها را مرتب میکنم و میذارم اینجا

Labels:

نیویورک... شهر مردمان سیاه و تاکسی های زرد
روزی که مردم
قلبم را
بدهید به پسری سیاه در هارلم
تا زیرباران، باز برقصد




نیویورک شهر ساختگی ایست در کل،
اینقدر از همه جای دنیا کپی برداری کرده اند که گاهی اصالتش از دست رفته
از همه جا چیزی پیدا میکنی ولی اصیل و اوریجینال نیست
اگر یک گارسن ایتالیایی بیاوری در رستورانت ایتالیایی اصل نمیشود
همانطور که فرهنگ چینی اش ساختگی است
همانطور که لهجه بریتانیایی بعضی مردمانش داد میزند که ساختگی است
باید ونیز را حس کنی تا بشود ایتالیایی
اما از همه اینها یک چیز در نیویورک اوریجینال است
آنهم هارلم است
هنوز میتوانی درد برده های مزراع نیشکر را در کوچه پس کوچه های خیسش ببینی





پینوشت:


خوب امشب آخرین شب من توی نیویورک بود و باید خودم رو خفه میکردم
انقدر جاهای مختلف رفتم که حتی اسمهاش رو الان به سختی یادم میاد

به ترتیب میگم

1- صبح پاشدم، رفتم سوار مترو شدم

2- رفتم تا ایستگاه زیر باغ مدیسن، ایستگاهش خیلی جالبه فکر کنم برای جاهای غیر از خود نیویورک هم قطار داره

3- داشتم میرفتم امپایر استیت ولی روی نقشه نگاه کردم (توی این کتابه هم البته نوشته بود) دیدم هم پارک مدیسن (فرق داره با باغش؛ باغش مرکز خریده) و هم موزه سکس نزدیکه برای این گفتم که این دو تا رو اول برم









4- والا من رفتم موزه سکس ولی از من میشنوید اگر گذارتون به نیویورک افتاد پولتون رو برای این حروم نکنید، من منتظر بود که تاریخچه پورن رو ببینم ولی دریغ از یکم بحث علمی، من از اونجا که بیشتر در تاریخچه و تئوری سکس تخصص دارم خیل منتظر بودم که ببینم مسایل جدید از کی وارد این مبحث شده، مثلا گاز
گرفتن کی اومد داخل این بحث، بخصوص گاز گرفتن از باسن، اما دریغ از یک جواب ناقابل، خیلی عکس گرفتم که اگه بذارم ممکنه اینجا فیلتر بشه و فقط یدونه میذارم که بهداشتیه، این بخشی از اولین فیلمه پورن کارتونیه (یه چیزی توی مایه های دختر لر خودمون) ولی خدایی هیچ حال نکردم طرف عوض اینکه به ظرافت پورن نگاه کنه یک بکن بکنی راه انداخته بود اونوسط که نگو (ببخشید از لحن این تکه، من عصبانی ام هنوز) من خدایی خیلی خوشحالم که پنجاه سال پیش نبودم در این دنیا، ظاهرا اون زمونا سکس همش کثافت کاری بوده




5- بعدش رفتم پارک اونجا رو هم دیدم، با یه ساختمون باریک که اولین آسانسور نیویورک توی اون نصب شده بوده (و هنوزم داره
کار میکنه)















6- ناهار خوردم، به علت کفگیر و ته دیگ و اینا نهار رو در یک بوفه چینی خوردم شد یازده دلار






7- امپایر استیت جالبه بالا که میبرنت از بس آسانسور این هشتاد و چند طبقه رو سریع میره گوش ات میگیره، انگار توی هواپیمایی، از اون بالا همه نیویورک رو میبینی ، خیلی لذت بخشه









8- از امپایر استیت سریع رفتم هارلم، توی هارلم آدم احساس خارجی بودن نمیکنه همه مثل خودت سیاهن، از رقص بچه های محله مون هم یه ویدیو گرفته ام وقتی رسیدم میذارم. یک سی دی هم از موسیقی سیاها برا بابام خریدم (البته ما نیویورکی ها بلوار مالکم ایکس رو هارلم حساب نمیکنیم و هارلم برای ما هنوز هم توی قلب کوچه پس کوچه های خیس شمال منهتنه ولی خوب) من همیشه دنبال ریشه ام بودم همه این بیست و چند سال، شاید من مال اینجام؛ مال این کوچه های خیس

9- از هارلم اومدم پایین رفتم موزه تاریخ طبیعی


10- من وقتی که موزه ای رو میبینم وقتی بچه هایی رو میبینم که از آلمان و فرانسه راحت میان آمریکا و میتونن از این موزه های بینظیر استفاده کنند دلم میگیره که چرا بچه های ما این امکان رو ندارن، ویزای آمریکا برای خیلی از ایرانیها دست نیافتنیه
گاهی که یادم میره و با خودم میگم شاید خاتمی و دار و دسته مزور اش اینهمه هم که من فکر میکنم بی شرافت و خائن نبوده اند شاید آخوند منشاء همه بدبختیهای ما نیست، اما این بچه ها را که اینجا میبینم باز نظرم عوض میشود، این حکومت تنها مملکتمان را به یک حسینیه بزرگ تبدیل نکرد، کاری کرد که مردم ما در هیچ کجای دنیا عزتی نداشته باشند این خیانت بود به همه

11- بگذریم، موزه تاریخ طبیعی باحال است من اگر خیلی در عجله نبودم شاید بیشتر لذت میبردم به هر صورت یک سری مجسمه از آفریقایی ها داشت و من باز درباره تئوری نحوه نمایش آلات تناسلی در آثار هنری تحقیق کردم


12- از موزه کمی آمدم پایین، و رفتم برج راکفلر رو دیدم مردم هم کف کرده از سرما داشتند اسکیت بازی میکردند توی حوض اش، آهان یک قهوه هم در برج راکفلر خریدم که نمیرم از سرما

13- رفتم فروشگاه ان بی سی، میخواستم یک تی شرت کنن اوبرایان بگیرم دیدم گرونه گفتم گور باباش






14- رفتم یک تور شبانه با اتوبوس هم رفتم، خیلی میارزید، 37 دلار دادم، به قول راهنمای تور نیویورک عین تاریخ آمریکاست ، میگفت دو تا نیویورک داریم و با دو اسم، یکی نیویورک روز است که بهش میگویند نیویورک اما دیگری نیویورک شب است که اسمش هست نیویورک!!!

15- شام را رفتم یک رستوران ژاپنی و آبجو ژاپنی هم خوردم به اسم آساهی یک آبجو خشک باحال بود، باید اشاره کنم که ماهی و آبلیمو اش بود 30 دلار (اما خدایی این بهترین غذای دریایی بود که تابحال خورده بودم) هر چند اسمش رو نمیدونم از بس عجیب بود

همین دیگه چیزی یادم نیست
جزییاتش رو وقتی که رسیدم مینویسم

Labels:

نیویورک...جنوب منهتن
امروز خیلی عکس گرفتم ولی بعدا منتشر میکنم چون خیلی طول میکشه تا آپلود بشه

1- ظهر رفتم یه رستوران به نسبت خوب، سوپ کاهو و زنجبیل خوردم (جینجر زنجبیله؟) با ماهی سلمن دودی و زیتون، همین یه ذره غذا شد 25 دلار، تازه اندازه منم نبود نیم ساعت بعدش رفتم باز یه همبرگر گرفتم خوردم تا سیر بشم (مادرم همیشه از این گرسنگی من شاکی بود ولی همیشه هم اعتقاد داشت که من خیلی خوبم چون هر چی میذاشت جلوم من با لذت میخوردم)

2- با مترو رفتم بروکلین، خیلی داخل نرفتم همین کنار پل رو یکم نگاه کردم

3- از بروکلین اومدم به سمت منهتن از روی پل بروکلین، از روی پل که میای واقعا لذت بخشه، روی پل اسم سرمهندسش رو نوشته اند، شماره نظام مهندسی اش رو هم داره کلی خندیدم من هنوز دو سال دیگه دارم تا بتونم حتی برای امتحانش اسم بنویسم

4- از روی پل که رد میشی و میای به سمت منهتن میری توی حال و هوای نیویورک دهه سی و خاطرات جوونی!!، یاد ایتالیایی هایی میافتی که با آرزو میامدند و جنوب منهتن پیاده میشدند، یاد لئوناردو دیکاپریو میافتی توی گنگ های نیویورک و با خودت میگی کاش پدر بزرگت عوض شکار رفتن توی محدوده سی کیلومتری اصفهان و خوش گذرونی احمقانه، یه کار دیگه هم توی زندگیش کرده بود، یه کاری که بتونه آینده زندگی بچه هاش رو عوض کنه

5- من داشتم میرفتم به سمت جنوب شهر که یهو یادم اومد ما پسر خاله بابام رو هم داریم اینجا، همایون، فکر کنم یه سی سالی هست که نیویورکه، ما با این خونواده همایون اینا یه هفت بار وصلت کردیم هشت بار متارکه، شوخی نمیکنم خیلی اوضاع افتضاحه، نمیدونم عموم اینجا رو میخونه یا نه؟ میخونی دکتر؟ ببین اگه میخونی از این مادر بزرگ ما بپرس میتونه به همایون یه رویی بندازه من یه دو روز برم خونه اش ولو بشم یا نه، یادمه همین جنوب منهتن مرکز خرید داشت، یهو دیدی یه کاری هم تونست برای من پیدا کنه

6- جنوب منهتن تاریخ آمریکا رو توی خودش داره، جنگهای شمال و جنوب، تجارت آمریکا، جدایی از بریتانیا، مهاجرت هلندیها، راستی میدونستین اسم قبلی نیویورک نیوآمستردام بوده؟

7- مجسمه آزادی فقط شکوه داره، اگر هر آخوندی بیاد این رو ببینه ایمان میاره به انسانیت و درست میشه
من دیگه فهمیدم که این Audio Guide ها خیلی خوبه، یه هفت دلار بیشتر میدی بعد بهت یه دستگاهی میدن که همه تاریخ اون قسمتهایی رو که داری میبینی رو میگه مثل mp3 پلیر میمونه، همینطور خیلی از جاها هم میتونی به یه شماره زنگ بزنی و موبایلت میشه راهنمای تور میگه فلان خیابون رو برو تا برسی به فلان چیز بعد که میرسی همه تاریخشو میگه برات من که خیلی خوشم اومد و خیلی به دردم خورد

8- یه جایی توی همین دستگاهه میگه برو سمت مجسمه آزادی ولی بهش نگاه نکن، بعد تو هم مثلا سرت به یه کاری گرمه یا داری دست تو دماغت میکنی یا تمبونت داره از پات میوفته داری میکشیش بالا در همین حال میگه برگر د و از فلان زاویه به مجسمه نگاه کن، رسمن وا میری از اون همه عظمت و اون همه زیبایی

9- من نمیدونستم مجسمه آزادی رو سازه اش رو ایفل ساخته، همون کسی که برج ایفل رو ساخته (توی آیروداینامیک هم این ایفل خیلی کار کرده بخصوص توی درگ پولار) همینطور پولیتزر معروف، همون که جایزه پولیتزر به نامشه توی جمع کردن پول از مردم خیلی فعال بوده و همیشه ستایش میشه ازش در این باره

10- برای خواهرم یه مجسمه طلایی گرفتم اونجا تنها چیزی بود که قشنگ بود

11- برف میومد قندیل شدیم اونجا

12- بعد از مجسمه داشتم میرفتم که موزه یهودیها رو ببینم که بسته بود (پدر بزرگ پدری من کلیمی بوده برای همین من گاهی اوقات با همه عقب موندگیهای این دین برام مهمه که تاریخشو بدونم)

13- رفتم موزه سرخپوستها نمیتونم بگم خیلی عالی بود تقریبا خیلی کوچیکتر از موزه سرخپوستهایی بود که توی شهر خودمون داریم ولی بد نبود

14- توی موزه یه خانومی بود که سرخپوست بود، بهم گفت که من خیلی ناراحتم که جرج بوش داره توی خاور میانه جنگ میکنه، منم همیشه این سوال رو میپرسم که خوب بجاش چیکار کنیم؟، اونم جواب داد: باید به مسیح ایمان داشته باشیم و دعا کنیم!!!

15- یه پسره مکزیکی مسئول یه بخش موزه بود تا شنید که من ایرانیم گفت اندی رو میشناسی

16- از موزه سرخپوستها رفتم، بازار بورس نیویورک، من چند باری توی تهران رفته بودم بازار بورس ولی این خیلی جالب بود (از بیرون دیدم، داخل نمیشد رفت)

17- رفتم برج دونالد ترامپ رو هم دیدم، کف اش یه سری تی شرت گذاشته بودند روش سخنان قصار این بابا ترامپ رو نوشته بود، روی یکیش نوشته بود "You are Fired!" من چقدر از این مردک بدم میاد، بی شخصیت تر از این فقط خود این زنیکه رزی اودانل هست

18- راستی تا یادم نرفته اگه ماهواره دارین فردا حتمن من رو توی برنامه "صبح بخیر آمریکا" توی سی بی اس ببینید، از من دعوت کرده اند که توی یکی از اپیزودهای این برنامه نقش بازی کنم، توی همون اپیزودی که دوربین رو میگردونه داخل خیابون برادوی و مردم دست تکون میدن برای دوربین!!!

19- آره داشتم میگفتم کلیسای ترینیتی هم رفتم ولی زیاد حال نکردم البته

20- رفتم این محل برجهای دو قلو که این مادر به خطاها زدن داغونش کردن رو هم دیدم، بوی مرگ و غم میداد هنوز

21- رفتم Word Financial Center یه راست رفتم توی گرونترین مرکز لوازم بهداشتیش
و یه کرم خریدم، چون دستم توی برف خشک شده بود و زخم شده بود پشتش
بله من 2 دلار و سی سنت خرج کردم اون تو

22- یدونه کردیت کارت هام تا نصفه اش پر شده این چند روز از بس گرونه این شهر، بابام به عنوان یک پدر اصفهانی سکته میکنه وقتی بشنوه،
شوخی کردم خدایی من تا حالا از این مرد خسیس بازی ندیده ام

23- جنوب منهتن خیلی جالبه

24- کتابی که خریدم برای نیویورک واقعا به درد بخوره هم توی جیب کاپشن جا میشه (با اینکه کتاب بزرگیه نسبتا) هم اینکه از هر محله ای تاریخ اون محله رو هم داره، مثل دائره المعارفه بیشتر

25- من فکر کنم یه ده دلاری تا حالا پول مترو حروم کرده ام با اشتباه وارد شدن توی مترو، میرم دو دلار میسوزونم میرم تو بعد تازه میفهمم از در اونطرفی باید میرفتم توی یه خط دیگه بعد بر میگردم دو دلار دیگه میدم که بتونم برگردم اونور

26- آخر شب رفتم اینجا یه بار باحال پیدا کردم اونم شد 28 دلار، امیدوارم بابام دبه در نیاره و این خرجها رو بده و گرنه من باید برگردم ایران، کل پس انداز این همه مدت ام رو خورده ام (اونهمه کار کردم تابستون همه خورده شد)

27- من قبلا گفته بودم که از آبجو بلژیکی بیش از آلمانی خوشم میاد امروز رفتم این بار سر خیابون ششم (تقاطع ششم و چهارم غربی) طرف این آبجو رو پیشنهاد کرد، واقعا چیز خوبی بود

28- من از تنها بار رفتن خوشم نمیاد زیاد، آدم خیلی احساس تنهایی میکنه بخصوص وقتی کمی هم الکل تاثیر میکنه روی احساسات آدم و آدم رو دپرس میکنه، ولی اگه سرحال باشی زیاد بد نیست خوش میگذره

29-فردا میخوام برم محله خودمون، محله من و لنگستون هیوز، دارم میرم هارلم، محله سیاه، همچون اعماق آفریقای خودم (از همه کارای شاملو من تنها از این ترجمه اش خوشم میاد، از ایران نیاوردم سی دی اش رو ولی واقعا خوشم میاد ازش)



30- یکی از علاقه مندیهای اخیر من سیر تحول نمایش آلات تناسلی زن و مرد در مجسمه های اقوام مختلفه، من امروز کشف کردم که سرخپوستهای آمریکا به هیچ عنوان آلات تناسلی رو در مجسمه هاشون نشون نمیدن ولی سرخپوستهای مکزیک چرا (سرخپوستاشونم مثل خودشون لاتن)

Labels:

نیویورک به روایت تصویر (و آغاز فمینیزم و پرسش بینگهام)
آمریکایی های خوب
وقتی که میمیرند
به پاریس میروند

-توماس اپل تون


پینوشت:

امروز ساعت دوازده و نیم راه افتادم، رفتم سنترال پارک و همینطور موزه متروپولیتن، بعد هم رفتم خیابان پنجم و رسمن ایمان آوردم به این شهر، رفتم فروشگاه اپل و مرکز خرید تایم وارنر، رفتم بردرز یه کتاب نیویورک هم خریدم که دیگه هی هر رستورانی رو که دیدم راه نیافتم برم توش

من دارم به این نتیجه میرسم که باید کمی در روش زندگیم تجدید نظر کنم
شاید خوب باشه که آدم شیک بگرده یا یکم کلاس داشته باشه


خوب بذارین یکم عکس بذارم اینجا

روز اول اینجا گم شدم فکر کنم وسط برادوی بود




مترو شهر نیویورک کپی تهرانه، خر تو خر تر و کثیف تر و البته خیلی گرون، خدایی من اگه دو دلار (قیمت یه بلیط مترو) بنزین بریزم توی تونی سه بار میتونم دور شهرمونو بگردم




یادش بخیر روزای اولی که اومده بودم فکر میکردم آمریکایی ها همه همش "سکس اند سیتی" رو میبینن، به هر صورت این جا دور یدونه از این دریاچه های داخل سنترال پارکه که تو اون فیلم همه اش میرن اونجا غیبت میکنن



موزه متروپولیتن ، من رفته بودم اونجا یه خانومی داشت به دوستش میگفت این مبلها که اینجاست مدل مبلهای پذیرایی ماست گفت پذبرایی رو مدل قرن 17 درست کردیم، نمیدونم راست میگفت یا نه ولی من رسما یه لحظه به گل نشستم از تعجب


میدونید اونموقع ها که اینترنت نبود و هنوز صنعت پورن شکل نگرفته بود و ملت چیکار میکردن؟ مجسمه میساختن




این تصویر رو ببینید این اولین تصویر ثبت شده از فمینیزمه، اصولا بین علمای فمینیزم اختلاف نظر هست سر آغاز فمینیزم بعضی ها میگن آغازش از وبلاگای ایراینه، ولی اگر این رو نگاه کنید توی دست چپش علامت خواهران رو میبینید. این اولبن حرکت ثبت شده زنانه است و این خواهر توتن خامونه که فعال حقوق زنان بوده در جنوب مصر



من از این واقعا خوشم اومد کار پیکاسوست
یه مرد هست
که معشوقه اش روبغل کرده
داره رویا میبینه
به چشمهای معشوقه نگاه کنید
خداست



هنر آفریقایی خداست، هنر جدا همین است، یاد بابام بخیر عاشق اینطور چیزها بود،
منتها من نمیدونم این آفریقایی ها چرا در همه مجسمه هاشون
باید آلات تناسلی رو هم نشون بدهند؟
آهان اونی که میخواستم بگم اینه
یه انگلیسی الاصل به نام بینگهام یه سوال خیلی معروف داره که تا این لحظه بی جواب مونده میگه که چرا چینی ها تا قرن شانزدهم خیلی پیشرفته بودند اما بعدا متوقف شدند و خبری از علمشان نبود تا همین سی چهل ساله اخیر
حالا پرسش معادلش اینه، چرا آفریقایی ها بعد از اون همه باحالی دیگه اونطور نیستن، آفریقا یه زمونی خیلی متمدن بوده ولی الان اوضاش خرابه



کف بینی شهلا در منهتن، کف بینی فال ورق، مهره مار برای حفظ شوهر از خیانت


فیلم هم گرفتم ولی کابل دوربین خونه موند؛ البته یکم فیلمها مشکل داره، ملت توش کمی برهنه اند، و من مست اون وسط دارم میرقصم خلاصه خیلی ایراد داره

ادامه خبرها رو فردا مینویسم

Labels:

نیویورک...3
خوب مصاحبه صبح به مفتضح ترین حالت ممکن پیش رفت
طرف یه نرم افزارهایی رو ازم میپرسید که من حتی اسمشم نشنیده بودم

بگذریم

برنامه امروز قراره سبک باشه
پارک و پیاده روی و بقیه کارا

Labels:

نیویورک...
رسیدم
خیلی اذیت شدم ولی میارزه ظاهرا

پینوشت:
نیویورک سیتی وقتی وارد میشوی بیشتر شبیه فاحشه خانه های جنوب شهر تهران است


آقا ما اومدیم، ولی خیلی جالبه من واقعا حال کردم، مردم چه خوش لباسن من اینجا با اینکه کلی لباسم توی شهرمون باحاله احساس میکنم انگار از پای زمین خیار اومدم، اگه مردا تو شهر ما این مدلی لباس بپوشن بی شک ملت میگن گی اند

رفتم دانشگاه NYU رو دیدم، خوشم نیومد شبیه دبیرستان میمونه بیشتر حالا برم کلمبیا رو هم ببینم ببینم چی میشه

این شهر ما با اینکه دهاتی اند اما فکر کنم یکم فرهنگ شهری شان درست تره من توی شهر خودمون تا حالا نشده صدای بوق بشنوم، یا کسی از خیابون بدون اینکه چراغ عابر سبز بشه رد بشه، ولی اینجا مثل بز ملت سرشونو میندازن پایین و مثل شتر میان تو خیابون

تایم الله الاسکوئر رو هم رفتم دیدم (مدل یوم الله سیزده آبان بخونید) استکبار چی ساخته

فردا برنامه ها از 12 ظهر شروع میشه گفتم بگم که آماده کنید خودتونو، خواهر مجسمه آزادی

از اونجا که خرج این سفر رو خرس بزرگ میده (همون بابام) برنامه حد اکثر عشق و حاله و حد اقل نگرانی برای آینده

دیگه چی،
اینکه نیویورک برای دیدن بیشک عالیه ولی شک دارم برای زندگی جای جالبی باشه

Labels:

تا حالا شده؟
تا حالا شده آرزو کنید
که سرتون رو که میذارید زمین
یا چشمتون رو که میبندین
دیگه بلند نشین







پینوشت:
منظورم خود کشی نیست
منظورم یه حسه
وقتی که دلتون میخواد زندگی همینجا تموم بشه
گاهی اوقات اینقدر خوبه که دلتون میخواد اگر لحظه ای لحظه آخر زندگیتونه همین الان باشه
گاهی اینقدر بد که با خودتو بگین دیگه تحمل ندارم
فکر نکنم کسی بدونه من چی میگم
ولی به هر صورت
من گاهی اینطور میشم

من گاهی که فکر میکنم که دلم میخواد دیگه بعد از این لحظه ای نباشه
به خودم میگم خیلی روزا از این بدتر بوده
و خیلی روزها هم خواهد اومد که بهتر از اینه
پس هر باری که چشمهاتون رو میبندید
بدونید زندگی هنوز اینقدر چیز قشنگ داره که آدم به خاطرش بخواد زندگی کنه
اینهمه امید
حیفه که تموم بشه
به خاطر هر چیزی که زندگی میکنیم
اینقدر ارزش داره که فردا صبح چشممون رو باز کنیم
و دوباره دنیا رو ببینیم

Labels:

برف، پرواز، جرج بوش و Second Life

1- هنوز اینجام
پروازم کنسل شده هوا برفی است و من خواب زده

2- برنامه ای که گیر کرده بودم
نوشتم و تحویل دادیم
دوستانی که پرسیده بودند چه کسی از این برنامه استفاده میکنند
جواب اینست
خود خود جرج بوش!!!
(شوخی کردم فکر نکنم اصلا کسی از برنامه ما استفاده کند
آخه خدایی مایکروسافت هم همین برنامه رو داره حالا کدوم خری میاد از برنامه من استفاده کنه)

3- من یه سوال خیلی مهم اینروزا برام پیش اومده
نسلهای اول بچه هایی که از شریف اومدن اینجا خیلی هاشون باید فارغ التحصیل شده باشند
پس اینا کجان
هنوز دارن درس میخونن؟
من یکی دوتا رو میشناسم که رفته اند و استاد شده اند ولی نمیدونم بقیه کجان
خدایی ما توی این وبلاگستان دو تا مهندس مکانیک نداریم که توی این آمریکای خراب شده یه کاری پیدا کرده باشن؟
مشکل اینجاست که ظاهرا این وبلاگستان یا روشن فکر و تحصیل کرده (عموما مشغول تحصیل) دارد یا نوجوانهای عاشق پیشه
آدم متوسط الحال ظاهرا ندارد
ولی خدایی من از تعداد استاد دانشگاههایی که وبلاگ مینویسن واقعا حال میکنم

4- این رفیق ما میگفت رفته بوده توی این سکند لایف خر چرخ بزنه
توی محله رویترز یه خانومی میاد باهاش مصاحبه میکنه
میتونین حرفهایی که این دو تا با هم زده اند درباره ایران و درباره سیاههای آمریکا اینجا بخونید
من برام جالب بود که دنیای مجازی اینقدر مهم شده که میان توش با ملت مصاحبه میکنند
(توضیح: سکند لایف یک محیط سه بعدیه روی اینترنت که ملت میرن توش و پول خرج میکنند و خیلی ها میلیونر شده اند این دوست ما هم میره اونجا مگر دوزار در بیاره)
لازم به ذکره که بگم این خانوم استاد دانشگاه نیوجرزی هست و با مایکروسافت کار میکنه برای تدوین بازی های کامپیوتری برای بچه ها. توی سایتش یه سری مقاله درباره حقوق زنها و سیاهها و اینا داره که خیلی جالبه از طرفی اینگلیسی فوق العاده ای هم داره مقاله هاش

5- عین خرس شده ام، شش صبح میخوابم، فقط شبها میتونم درست کار کنم، عین معتادا وسط روز هم یه چرتی میزنم نمیدونم من که تاحالا از این کارا نکردم چرا به فکر افتادم که برم حجامت!!! انگار خون پشت گرده ام مانده همه اش خسته ام
ورزش هم درستش نمیکند، هم دویدم هم وزنه زدم هم رفتم بسکتبال اما هنوز بدنم انگار خسته است

6- این چند روزه چند تا فیلم دیده ام، اسلیپی هالو را کلی پسندیدم، یکی از نشانه های نزدیک شدن به سی سالگی همین است که آدم شروع میکند از فیلمهای ترسناک خوشش آمدن (قبلا خوشم نمیامد مگر فیلمهای کلاسیک ترسناک مثل طالع نحس) سری Alien رو
هم گرفتم دیدم از چهارتا 2 و 4 را بیشتر حال کردم

7- مجله پاپیولار ساینس یه Book Club باحال داره که درباره مباحث مختلف عمومی مثل ریاضی و زیسیت و انفورماتیک و تئوری تکامل بهترین کتابهایی که میتونید بخونید رو براتو دستچین کردن و میفرستن من دارم پول جمع میکنم که یا اونو عضو بشم یا این که مال TED هست و بیشتر در باب خلاقیته (مال تد هم خیلی جالبه توی پنلی که کتابها رو انتخاب میکنن جف بزوس مدیر آمازون هم هست، امیدوارم کتابهاشون صحنه هم داشته باشه که پولم حروم نشه

8- من هنوز هم شبها که میخوابم به خودم میگم فردا روز بهتریه

Labels:

نیویورک...




فرهنگ هر شهری را از سه چیز میتوان شناخت
موزه هاش، رستوران هاش و فاحشه خانه هاش

















پینوشت:
من دارم میرم نیویورک

یک لیست بلند بالا نوشته ام برای جاهایی که باید بروم و ببینم

اگر جای خوبی میشناسید که من حتمن باید بروم ممنون میشوم بگویید
در باب نوشته بالا با این اوصاف به نظرتون اگه اونجا من برم استرپ کلاب خیلی زشته؟
کلا نه از طرف خونواده ولی خوب گفتم که من اینجا دارم کلی تلاش میکنم و تمام مهارتهای کلامی به زبانهای مختلف رو بکار میبرم که مخ یه دختر بنده خدا رو بزنم
حالا میترسم این فلسفه ام در مورد استریپ کلاب را اگر بشنود کلا هرچه رشته ام پنبه بشه
ازدواج نکرده کارمان به طلاق بکشد

برنامه ام اینست که چند جا را حتما ببینم سنترال پارک، موزه متروپولیتن، چاینا تاون و لیتل ایتالی و خوب بانو آزادی
غذاها رو هم که طبق سفارش خواهر ریچل ری میخوام اینجا ها بخورم
قرار است باران ببارد و خیلی هم سرد بشود و شاید برج امپایر استیت (همانجایی که بالاش کینگ کنگ داره) را نشود دید
اما شاید یک نمایش برادوی پیدا بشود و بتوانم بروم (نمیدانم که آیا باید بلیطش را از اینترنت پیش خرید کنم یا آنجا هست، روی وبلاگها که نوشته بود دور شهر هست جاهایی که بلیط اینجور جاها را بفروشند)

کلی تلاش کردم هتل را جای خوبی بگیرم، شک دارم خیلی خوب باشد ولی توی اینترنت نوشته که دانشجویی است و اگر کم پول دارید بهترین جاست. منم که کم پول دارم و دانشجو هم که هستم پس بهترین جاست ولی جایش ظاهرن خیلی خوب است و همه فبد بکهای سایت در موردش مثبت بود

ببخشید ما کمی ندید بدید بازی در آوردیم من کمی هیجان زده ام
انوشه انصاری گفت برای آرزوهاتون خرج کنید
ما هم گفتیم سگ تو ضرر، یه پنجاه، شصت دلار هم بدهیم پای آرزوهایمان
خوشبینی...
همیشه دلم میخواست خوشبین باشم
هیچوقت هم موفق نبودم
جز از این ببعد


پینوشت:
از این ببعد من دیگه در این وبلاگ آه و ناله نمیکنم
به جهنم
اصلا زندگی یعنی زن و شراب و اینا
توی این زندگی آه و ناله جایی نداره

پینوشت دوم:
کم کم دیگه دارم جمع میکنم که تا چهار روز دیگه برم نیویورک
یه جورایی تنها دلخوشی اینروزام همینه
که تنهایی دارم میرم نیویورک

پینوشت سوم:
تونی رو امروز 240 مایل روندم و خسته و دیوانه برگشتم خونه

پینوشت چهارم:
یه دانشجوی ایرانی اومده دانشگاه ما، من دارم میبرمش اینور اونور که به اینجا عادت کنه
امشب بردمش بانک حساب باز کرد بعدم رفتیم فروشگاه حیوانها ماهی دیدیم

پینوشت پنجم:
این رفیق ما از اروپا برگشته هر چه کردم این بکارتش را با زنی فاحشه در پراگ باز کند و هر چه از زیبایی هایی سکس برایش گفتم افاقه نکرد که نکرد. ویرجین ویرجین آمده

پینوشت ششم:
من عمرن دیگه از ناراحتی هام اینجا بنویسم. این ابوی ما ما را کچل کرد از بس نگران شد

پینوشت هفتم:
برای مادرم یک پتو پست کردم که پوشیدنیست
زیپ هم حتی دارد
مادرم سرمایی است آخر
حل شد
مشکل قبلی حل شد. از دوستی که ایمیل زد و راهنمایی کرد بینهایت سپاسگذارم
حقیقتا فکر نمیکردم از طریق این وبلاگ بشود مشکلی را حل کرد


مشکل دوم:
کسی کار مناسب این طرفها سراغ ندارد برای من؟؟
این یکی اگر حل شود من به اعجاز وبلاگ رسما ایمان میاورم :)


پینوشت :
اگر میخواهید یک ویدیو نژاد پرستانه در مورد هندیها و خارجی هایی که کارهای آمریکایی ها را از دستشان میگیرند ببینید از این فیلم غافل نشوید (تذکر ممکن است به عالم و آدم بد و بیراه بگویید بعد اش)

لطفا اگر شما هم مثل من فکر میکنید که این فیلم بیش از حد نژاد پرستانه است به آن رای منفی بدهید
فلکس...


نصف شب است
گویی دیوانه میشوم
تا بحال شده مطمین باشید یک اشکال جلو رویتان است اما هر چه نگاه میکنید پیدایش نکنید؟
تلویزیون هم از نیمه شب گذشته تبلیغ زن میکند
من ام
و خواهر و مادر در و دیوار
و یک کامپیوتر نیمه مست











پینوشت:
ادوبی اخیرا نرم افزار جالبی بیرون داده به نام فلکس
نمیدانم یادتان هست یا نه
که قرار بود من یک برنامه کنترل پروژه بنویسم و
من هم خیلی شیک از روی اینترنت دزدیدم
و استادم هم فروختش به ملت
بعد اونها اومدن و از ما خواستن که برنامه رو تغییر بدیم
و گند قضیه در اومد
حالا من دارم برنامه رو دوباره با فلکس مینوسیم
و سر و ته قضیه داره پنالتی میزنه بد
برنامه ای که همه نوشته اند و درست کار میکنه روی کامپیوتر من اصلا کار نمیکنه
دارم دیوانه میشم
این تلویزیون هم که هی تبلیغ زن خراب میکنه (به قول اون رفیقم نمیکنن یکم دختر نجیب تبلیغ کنن)
این پروین احمدی نژاد هم مرد از بس ما بهش چیز گفتیم
توی یخچال هم دیگه نوشابه نداریم
این فلکس هم کار نمیکند


پینوشت دوم:
کسی تا به حال فلکس را با وب سرویس دات نت استفاده کرده تا به ما یک کمکی بکند؟
اینم کل کاری که من در عرض دو هفته خر غلط زدن در فلکس انجام داده ام
سال نو مبارک... (فیلم)
شب کریسمس تنها دو دسته توی خیابونها هستند، دانشجوهای ایرانی و سیاهها
چون هیچکدوم خونواده ای ندارند!!!


پینوشت:
با شب کریسمس هیچ حال نمیکنم آدم هر چی غم داره اونشب میاد سراغش
شب کریسمس با بچه ها پا شدیم بریم بیرون هیچ جا باز نبود
آخر رفتیم توی یه بار با یه سری سیاه پوست مست و خمار شام خوردیم
(سو تفاهم نشه من هیچ از سیاهها بدم نمیاد چون خودم سیاهم)

اما شب سال نو فرق داره (خدایی تا وقتی من نیومده بودم نمیدونستم که اینا یکی نیستن)
شب سال نو هر کسی رو از هر نژادی میتونی توی خیابون ببینی که یجوری شاده
حبل المتینی که میگن همه رو دور خودش جمع میکنه بیشک همین سال نو باید باشه


فیلم مستند من از سال نو آماده شده، بچه ها امسال تصمیم گرفته بودن ته کوچه ما دور هم جمع بشن
و مراسمی که میبینید ته کوچه ماست
جای دوستان خالی خیلی حال داد
بعدش هم رفتیم خونه یه بچه ها
XBox 360 بازی کردیم و من همخانه ام را به خاک سیاه نشاندم در بازی و امروز همه اش داشت میگفت "من دیگه یاد گرفتم"

اینهم فیلم مستند که توی کوچه ما ضبط شده (بچه ها خدایی حال دادن با اومدنشون)
لطفا به نوشته های من روی متن فیلم توجه کنید