حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
برونسپاری به ایران - قسمت سوم
(اگر قسمت اول و دوم داستان را نخوانده اید یک نگاهی بکنید ولی در کل داستان این است که میخواهیم یک پروژه را که قرار است برود هند برای انجام شدن تلاش کنیم که بیاوریم ایران)

من از همه افرادی که تا حالا ایمیل فرستاده اند و نظر و پیشنهاد داده اند ممنونم. ما تاحالا بیش از چهل نفر پیدا کرده ایم که اعلام آمادگی کرده اند

من میخواستم خواهش کنم اگر کسی شرکت ایرانی را میشناسد که با شرکتهای آمریکایی در حجم کوچک کار میکرده به من معرفی کند. تا من تماس بگیرم باآنها حقیقتش این قضیه تحریم و اینها را من نمیفهمم که چگونه است. من مدارکش را از کسی گرفته ام ولی ایرادش اینست که مال زمان کلینتون است و من نمیدانم چقدر تا الان تغییر کرده است قوانین بنابراین ممنون میشوم اگر شرکتی در ایران یا آمریکا میشناسید که چنین کاری کرده یا تلاش کرده بکند برای من بفرستید شماره اش را (یا ایمیلش)

من برای همه (جز یکی دو نفر) باید حد اقل یک یا دو ایمیل فرستاده باشم. برای چند نفری هنوز جوابی نفرستاده ام و گفتم که با ایمیل دوم برایشان میفرستم. و از طرفی ببخشید که من یک متن را برای همه میفرستم چون تعداد زیاد است و من میخواستم شرح پروژه را همه داشته باشند

من یکی دو تا کتابی که مدیر این شرکت در زمینه برون سپاری معرفی کرد را از اینترنت گرفته ام و دفعه بعدی میگذارم اینجا برای کسانی که دوست دارند (خدا عمر بدهد به این مخترع اینترنت). اما این دفعه گفتم یکی از فایلهایی صوتی را که اینها به من داده اند را بگذارم اینجا که شما هم بشنوید و سطح انگلیسی تان را ارزیابی کنید به هر صورت قرار است همه این را بفهمند. اشاره کنم که این انگلیسی را بچه مدرسه ای اینجا میفهمد :)


Labels:

Micro-outsourcing to Iran- قسمت دوم


اگر قسمت اول را نخوانده اید اینجا بخوانید


تا این لحظه همه افرادی که برای من ایمیل فرستادند باید ایمیل ما را که شامل شرح کوتاه پروژه بود گرفته باشند
ما اینجا داریم یک پروژه نمونه آماده میکنیم که برای افرادی که مایلند بفرستیم. در حال حاضر من همه فایلهای نمونه که لازم است را گرفته ام و دارم اسم شرکت را از داخل فایل ها دانه دانه پاک میکنم و وقتی که تمام شد برای همه ایمیل میکنم

از همه کسانی که ایمیل فرستاده بودند ممنونم، بخصوص آنها که در مورد اینترنت ایران کمک کردند ظاهرا ADSL ایران تا حدی . جواب کار را میدهد. اصولا روشی که الان استفاده میشود این است که برنامه ها اینجا روی سرور شرکت قرار دارند و تیم سنگاپور از آنجا وصل میشود به سرور اینجا و فایلها را بر میدارند. عصر آنها (نزدیک صبح آمریکا) که کار را تمام میکنند فایلهای آماده را دوباره روی سرور قرار میدهند و اینجا ما بر میداریم و در طی روز دوباره روش کار میکنیم و برای روز بعد آنها در سنگاپور دوباره فایل آماده میکنیم.

چیزی که برای من خیلی جالب بود این بود که توی اغلب ایمیلها نوشته شده بود که اونها هم این ایده رو داشتن. من خیلی برام جالب بود که اینهمه آدم دنبال این ایده بوده اند. حد اقل ما الان یه پروژه داریم که میتونیم روش برنامه ریزی کنیم و سعی کنیم بگییریمش و نره دست یه ملت دیگه که حاضراند به هر قیمتی انجام دهند

تعدادی هم از نحوه انتقال پول از آمریکا به ایران پرسیده بودند. ما حد اقل امیدواریم که از طریق دوستی ایرانی که زیاد با ایران معامله میکند بتوانیم راحت پول منتقل کنیم (من شک دارم که شرکت بخواهد با وجود تحریم و اینها مستقیم برای افراد پول بفرستد ولی من شخصا رسیدن پول را تضمین میکنم) به اضافه اینکه من یکی دوبار برای دوستانم در ایران با PayPal پول فرستاده ام و میدانم میشود
چیزی که باید ماها الان در این لحظه متوجه باشیم این هست که این کار به هیچ عنوان کار "داوطلبی" نیست. شرکت یک هزینه ای میکند و در مقابل تعهدی میخواهد. اینها خیلی سخت دارند کار میکنند که محصولاتشان را به بازار برسانند و برایشان بین ایرانی و هندی و چینی و آمریکایی فرقی نیست هر کدام که در مجموع بهتر و ارزانتر بود همان کار را میگیرد

یک سری دوستان هم از زمان تخمینی آغاز پروژه سوال کرده بودند. من این را از سوال کردم. استادم میگفت چه این کار بخواهد در ایران انجام شود و چه در هند به هر صورت حوالی سپتامبر آغاز خواهد شد.
یک تعدادی از دوستان هم گفته بودند که با تدریس خصوصی ساعتی پانزده هزار تومان در میاید. من باید در جواب بگم که این پروژه برای کسانی هست که فکر میکنند برایشان به صرفه است طبیعتا کسی که درآمد بهتری دارد باید به آن شغل بچسبد و این پروژه مناسب نیست. (اما در کل سیستم محاسبه هزینه بر اساس ساعت نیست)

همینطور در مورد اینکه برخی سوال کرده بودند که نمیتوانند انگلیسی راحت حرف بزنند اول باید بگویم که نگران نباشند خود جرج بوش هم انگلیسی را درست حرف نمیزند و دوم اینکه اگر کسی به شما زنگ بزند منم که خوب طبیعتا فارسی بلدم!

من فایلها را که آماده کردم میفرستم. در ضمن دوستانی که روی نوشته قبلی کامنت گذاشته بودند لطفا ایمیلشان را برای من بفرستند به همان آدرس out3ourcing@gmail.com که من بتوانم شرح پروژه را که آماده شده را بفرستم

امیدوارم که مشکلی پیش نیاد حیفه که پروژه به این سادگی بره هند عوض ایران

Labels:

Micro-Outsourcing

خواهش میکنم چنانچه دوستی دارید که ممکن است به این مطلب علاقمند باشد این مطلب را برایش بفرستید شاید من و او دعایتان کردیم

شرکتهای آمریکایی کوچک اخیرا فهمیده اند که حتی پروژه های خیلی کوچک (مثل تایپ یک کتاب) را هم میتوانند بفرستند در کشورهای دیگر ارزانتر انجام بدهند. خودشان به این میگویند ریز برونسپاری (Micro outsourcing) در حقیقت این قضیه اینقدر دارد بالا میگیرد که کمپانی های متخصص اینکار اینجا بوجود آمده اند. یعنی مثلا شما یک کتاب دارید آنها برایتان میفرستند به چین که تایپ شود! (اگر میخواهید درباب مایکرو فایننس بدانید اینجا را بخوانید) من خیلی از شرکتهای کوچک را در همین شهر خودمان دیده ام که از این راه صرفه جویی عظیمی کرده اند و پروژه ها انقدر ساده است که به آموزش زیادی نیاز ندارد

بگذریم استاد من یک شرکت کوچک دارد اینجا و من گه گاه برای اینکه کمی کمک خرجم باشد برایش کار میکنم. این شرکت دو تا تیم خیلی کوچک دارد (هر کدام شاید چهار یا پنج نفر) یکی در اندونزی و یکی در سنگاپور که کارهای کامپیوتری ابتدایی شرکت را با قیمت خیلی پایین انجام میدهند دیروز داشتیم حرف میزدیم داشت میگفت که خرج این دو تا تیم بالا رفته و از طرفی اینها انگلیسی هم درست نمیفهمند و دارند مشکل ساز میشوند از طرفی میگفت اینها وقتی که ما میاییم سر کار تازه وقت خوابشان است و همه خوابند و سخت است که با آنها تماس بگیرد

من بهش گفتم که بیاید عوض آنکه با آنها کار کند بیاید با جوانهای ایرانی کار کند که هم خواب درست ندارند و شبها همه بیدارند! و هم اینکه انگلیسی بهتر میدانند و هم شاید ارزانتر باشد

بعد سوال بعدی اش این بود که خوب یک ایرانی چند میگیرد برای مثلا ساخت وبسایت یا حتی تایپ یک صفحه متن، که من دقیق نمیدانستم

برای همین است که من از شما کمک میخواهم.

در حقیقت این یک پروژه واقعی است و میخواهم بدانم که آیا امکانش هست که کارها را از اینجا فرستاد ایران بجای سنگاپور یا نه، پروژه ها خیلی ساده اند و در ضمن کمک میکند زبانتان خوب شود. بگذارید کمی توضیح دهم در حقیقت اینها سیستم های آموزشی درست میکنند با فلش و ما به تعدادی آدم نیاز داریم که در حد دبیرستان دانش داشته باشند، انگلیسی را تا حدی بتنوانند بفهمند (شنیداری) و اگر با نرم افزار فلش هم کار کرده باشند بهتر است ولی الزامی نیست و ما خودمان جزوه داریم که بفرستیم برایشان. ولی دانش فلش هر چه داشته باشند بیشتر کمک میکند. جز این هم به چیز زیادی نیاز نیست. یک خط تلفن که گهگاه ما بهشون زنگ بزنیم و بتونن ایمیل جواب بدهند و فایلهای لازم را داونلود کنند (در حقیقت اینترنت پر سرعت لازم است چون فایلها برخی بالای پنجاه مگابایت هستند)

من یکم نگاه کردم، بقیه چیزها مثل فرستادن پول برای دوستان آسان است و مشکلی نیست (با وجود تحریم حتی)

چند تا سوال دارم که اگر لطف کنید و جواب بدهید ممنون میشوم:

1- آیا فکر میکنید اینترنت ایران برای این کار جواب میدهد
2- آیا شما خودتان مایلید کمک کنید
3- این کار در هند کمتر از 5 دلار در ساعت امکانپذیر است فکر میکنید بشود در ایران با قیمت قابل مقایسه انجام داد؟ (در حقیقت اگر نشود ایران انجام داد همه کار بجای سنگاپور قراره بره هند چونکه خیلی ارزانتره و انگلیسی هم بلدند)


بهر صورت اگر چنانچه فکر میکنید که شما ایده خاصی دارید در این رابطه، یا میتوانید با فلش کار کنید (بگویم که کارش خیلی آسان است ولی حوصله آدم سر میرود ولی به هر صورت منبع مالی خوبی است کنار درستان) و یا اینکه میتوانید دو سه تا دوستان جوانتان را جمع کنید حتما به من خبر بدهید. من یک ایمیل ساخته ام که میتوانید به فارسی یا انگلیسی ایمیل بزنید out3ourcing@gmail.com و مطمئن باشید که برای یک سال اینجا کار هست. به اضافه اینکه به نظرم برای رزومه تان هم خیلی خوب است اگر یکی دو سال برای یک شرکت آمریکایی قراردادی کار کرده باشید



بهر صورت من هنوز نگرانم که شاید نشود اما باز میتوانیم ببینیم که آیا میتوانیم یک کار سه چهار نفره را از سنگاپور بیاریم ممکلتمان یا نه.


من اخبار موفقیت یا شکست پروژه را همینجا قرار میدهم در آینده که اگر موفق بود به بقیه کمک بشود و اگر شکست خورد کسی تکرارش نکند، لطفا نظرتان را در کامنتها برایم بنویسید. تنها سه چهار نفر میخواهیم اگر نشد هم همگی میرویم گلدکوئست میخریم

Labels:

تاثیرگذارها





امروز داشتم برمیگشتم شهر خودمان
باران آمده بود و همه جا سبز شده عین کلاردشت
آسمان زیبا شده بود
ابرها، آدم را دلباخته میکرد















پینوشت:
دوست و رفیق قدیمی آرمان و همینطور لوا گفته اند که من بیایم بنویسم از که در این دنیا تاثیر گرفته ام

این لیست من است از آنهایی که تاثیر گرفته ام در حقیقت آنهایی که بیش از همه تاثیر گرفته ام. هیچکدامش شوخی نیست و جدی جدی است

اول از همه، امام خمینی:
امام خمینی بیش از هر کسی بر زندگی من و خانواده ام تاثیر گذاشته. مادرم را بی هیچ دلیلی از دانشگاه اخراج کردند، بعد از هشت سال، روزی گفتند برگرد و توبه کن.
عموهایم را بی آنکه مجرم باشند جریمه کردند.
کتابهایمان را سوزاندیم مبادا بفهمند چیزی میدانیم.
پدر بهترین رفیق دوران بچگی ام را کشتند.
پدرم مدتها با چریکهای اخراجی و شاگرد اولهای دانشگاه کشاورزی میکرد مگر بتواند در دورانی که خرد به نوع دخول در مستراح بستگی داشت خانواده اش را بگرداند.
امام خمینی بی آنکه خود بداند تاثیر گذارترین مرد زندگی من شد، تا آنجا که در زندگی ام بی اختیار بجای آنکه به وکیل بودن مادرم بنازم به سیاسی بودنش بالیده ام. همین شد که همواره همه دوستان مذهبی و طرفدار امامم را رنجانده ام چون نمیتوانم قبول کنم که هیچ کسی که پیرو این مرد باشد آزاد بیاندیشد. (راستی مصاحبه خاتمی را با رادیو فردا دیده اید؟ من هنوز حسرت آن یک رایی که به او دادم را میخورم)


آقای صاحب خشکشویی اتو بخار و همسرش:
آنها بودند که به من یاد دادند دنبال آرزوهایم بروم حتی اگر بر خلاف خواستشان باشد.
آقای اتوبخاری بود که اولین بار از زن برایم گفت و از ظرافتش.
هر چند که خودش میداند که بعدها شاگرد از استاد سر شد.
من هنوز نمیدانم که چقدر تاثیر او در زندگی ام مثبت بود و چقدر منفی، میدانید، خیلی از چیزهای که او به من آموخت اشتباه بود. به ما میگفت اگر روزی بین آبرو و حق تان میبایست یکی را انتخاب کنید. از حقتان برای آبرو چشم بپوشید.
مدتها گذشت تا بفهمم این غلط است. شوخی نمیکنم. اگر روزی فرزندی داشته باشم بهش یاد میدهم اگر کسی حق اش را خورد، حق را که میگیرد هیچ، ماتحت طرف را هم بگذارد.
دنیا سختگیر تر از آن است که بچه هایمان را خوب و خوشرو بار بیاوریم،
مادرم هم به اندازه همین آقای اتو بخاری تاثیر مثبت و منفی دارد و به او مدیونم، هر چند اینروزها میگوید مبادا با دختر آمریکایی ای چیزی دوست بشی و وقتی که میپرسم چرا میگوید چون حرف اش را نمیفهمی، نمیدانم از کجا فکر میکند که حرف دختر ایرانی فهمیدنی تر است و در زندگی ماندگار تر است. من هم همیشه میگویم باشه ولی هم آنها میدانند و هم من میدانم که اعتباری هم نیست.
من هنوز یادم نرفته که نمیگذاشتند بستنی بخورم. اما از طرفی هم روزهایی را یادم است که روی تخت بیمارستان بودم و داشتم میمردم از این مرض "هنخ شوئن لاین" یا روزی که این زن و شوهر مرا آوردند به خانواده شان و آینده ام را عوض کردند از آن چیزی که باید میبود

استادم در آمریکا:
او بزرگترین فردی است که من در زندگی ام دیده ام. هر چند بعضی وقتها توی دلم بهش گفته ام حرامزاده ولی بیشک بیش از هر کسی (و البته بعد از خانواده اتو بخاری) به او مدیونم. هیچ کس نمیداند که تونی (ماشینم) را او به من داد
بیش از هر کسی من از او آموخته ام. به سوادم چیزی اضافه نشده هر چند ولی به شعورم شاید

نویسنده های دیوانه ای مثل صادق هدایت و صادق چوبک و کافکا و سهراب سپهری و دیوید سالینجر:
از نوجوانی تا یکی دو سال اول دانشگاه دلبسته شان بودم. کتاب مصطفی فرزانه درباره صادق هدایت را از بس خوانده بودم و علامت گذاشته بودم پاره پوره شده بود. فکر میکردم قهرمان بیگانه آلبر کامو خداست. داستان موز ماهی دیوید سالینجر برایم شاهکار بود. چیزی جز کلاسیک گوش نمیکردم. اینروزها خنده ام میگیرد از آن دورانم. اما به هر صورت اینها تاثیرشان از هر نویسنده دیگری بر من بیشتر بوده. هر چند اینروزها آهنگ "دختر" سندی را از هر آهنگی اجتماعی تر میدانم (راستی این مردمی را دیدید که در وبلاگشان از گاهی آهنگهای روشنفکری معرفی میکنند؟ من مانده ام این خواننده ها را از کجایشان میاورند و این آهنگهای نامفهوم کجایش ممکن است دلربا باشد)

یک دوستم:
دوستی روزی به من گفت در این دنیا هیج کس تعهدی به کسی ندارد.
نه دختری که دلبسته توست تعهدی داده که فردا با کسی نیارمد.
نه بهترین دوستت تعهدی دارد که منفعت تو را بر منفعت خودش ترجیح بدهد
اما با این حال بخواب که "فردا بیشک روز بهتریه" .
از آنروز به بعد این جمله آخر او زندگی من را عوض کرده. میدانید همیشه همین یک جمله به من امید میدهد
برای شما شاید مسخره باشد این یک جمله ولی برای من حکم قران را دارد



من از کس خاصی دعوت نمیکنم چون خیلی ها دیده ام دوست ندارند از اینجور بازی ها ولی برادر اتوبخاری اگر خواست بنویسد که ما بر دیده منت مینهیم هرچند میدانیم که ما خودمان در زندگی اش چه تاثیر ها که نگذاشته ایم
در چه حالی؟
دیوانه ام
دورنم پر است از ناامیدی و نفرت
هر چه فکر میکنم به جایی نمیرسم
راه حلی نیست
دارم مطمئن میشوم


پینوشت:
دلم میخواهد برگردم ایران