حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
از پروژه چه خبر

ممنون از اینکه همیشه سوال میکنید از پروژه. والا من دیدم این شرکت کمی حساس شده گفتم کمی بذارم به حال خودشون باشن تا شاید یک فرصت دیگری پیش بیاد و بشه مطرح کرد اما هنوز ناامید نشده ام

اگر دوست دارید برای شرکتهای خارجی کار کنید میتوانید از این وبسایت استفاده کنید که شرکتهای مختلفی (از جمله همین شرکت مورد نظر ما) پروژه های کوچکشان را ثبت میکنند تا در کشورهای دیگر انجام شود. از تایپ و تصحیح متن تا برنامه نویسی بازی

Labels:

بازی وبلاگی
بیاین یه بازی راه بندازیم که هر کسی که وقتی نوشته های وبلاگ "از برکلی" رو میخونه حسرت میخوره که ای کاش انگلیسیش همینقدر خوب بود بیاد درست و حسابی اعتراف کنه

من موندم چطوری کسانی میتونن به این پیچیدگی و ظرافت انگلیسی بنویسن

به نظرم بر همه آنها که انگلیسی ادبی بلدند واجب است بیایند به مردم بگویند که انگلیسی اصولی را چگونه میشود آموخت. شوخی نمیکنم ما از انگلیسی چه میدانیم مگر؟

پینوشت توضیحی:
اینها همه به بنده بعد از خواندن چند صفحه اول کتاب Wealth of nations آدام اسمیت در کتابفروشی سر کوچه الهام شد

Labels:

نقاش- نوشته های روزمره
با اریک رفته بودیم ناهار بخوریم. تقریبا هر روز با هم نهار میریم "ساب وی" از اونجا که اون میخواد لاغر بشه و منم میخوام پولهام رو پس انداز کنم

اریک نقاشی میکنه. بهش میگم تو چه چیزی رو دوست داری بیشتر نقاشی کنی؟
میگه: "من نقاشم، به نظرم هیچ چیز تحسین بر انگیزتر از تن برهنه یک زن نیست"

میخواستم بگم: ا منم که پس انگار نقاشم که!!!


پینوشت اول:
خانه را تمیز کردم امروز،
والا من خانه ام را جابجا کرده ام. و آمده ام تقریبا بهترین محله شهر یک آپارتمان خیلی ارزان پیدا کرده ام. در وصف زیبایی محله همین بس که زمین گلف منطقه با آپارتمان نقلی من بیست قدم بیشتر فاصله ندارد و عن قریب اگر راهم بدهند میروم اسم مینویسم کلاس گلف!!! و در محل هم برای هم بازی تنیس آگهی داده ام!!! از معایب زندگی در این محله هم آنست که من و این ماشینم (تونی) خدایی خیلی احساس حقارت میکنیم اینجا، گلاب به روتون از توی کوچه ما اینطوریه که اول یه جگوار رد میشه
بعد یکی دوتا مرسدس بنز،
بعد من و تونی قارقار کنان رد میشیم
بعدش دوباره بنز و بی ام و و جگوار.

پینوشت دوم:
من یه قابلمه مخصوص ماکارونی رفتم خریدم به چهارده دلار، که تا دیروز پنجمین روز متوالی بود که ماکارونی میپختم، ولی امروز یه چیز جدید پختم در ماهیتابه
املت!



پینوشت سوم:
والا من چند روزیه که یه سایت خیلی جدید پیدا کرده به نام اورکات و تقریبا معتادش شدم، هر چند هر چه فکر میکردم نمیفهمیدم که چرا من عکس از اسکی در شمشک ندارم که بگذارم آنجا. اما بعد یادم آمد که آن زمانها پدر ما تابستان که میشد میامد خانه و میگفت بچه ها دیگر خسته شدید پاشین بریم سوئیس اسکی، همین شد که من هیچوقت توی شمشک و دیزین اسکی نکردم
یادش بخیر پسر این آقای خشکشویی، ماسیس، هم همکلاس من بود و آنروزها که هنوز اینها چیزی نداشتند و خشک شویی کارش کساد بود و اینطور تازه به دوران رسیده نشده بودند یک رنو آبی نفتی داشتند. ما که از سوئیس برمیگشتیم ماسیس اینها هم از شمال میامدند. و ماسیس خوشحال بود که گذاشته اند توی مسیر در صندلی جلو بشینه!!!
بعدها من آمدم اینجا و ماسیس رفت ژاپن. اما هیچوقت نشد که در دلم به ماسیس نخندم

پینوشت چهارم:
من از این شعر خوشم آمد اگر ویدیو اش را ببنینید شاید خوشتان بیاید

Labels:

وطن
به قول اون دوستم،
ما ایرانیها همه یه وطن داریم که همه خواهی نخواهی باید یه روز برگردیم اونجا
اونم کالیفرنیاست!
قسمت آخر
آخر داستان ظاهرا داره نزدیک میشه

داستان آن چوب دو سر نجس را شنیده اید؟
شده داستان ما،
از یک طرف توی این شرکته بهم میگن بیخودی طرف ایران رو داری میگیری و داری غلو میکنی از ایران
از طرف دیگر رفیقمان بهم میگه "دلال مفت خور"!!!

ولی رفیق، اگر این پروژه را بفرستند هند من همان پولی را میگیرم که اگر بفرستند ایران،
استاد ما آخر ماه با منت حقوق ما را میدهد (در حقیقت دانشگاه میدهد)، برای او فرقی ندارد پروژه اش کجا انجام شود
اما برای من دارد!
به قول پسر عموم ما اگه میخواستیم بریم دلالی کنیم که میرفتیم در حجره فرش فروشی عمومون می ایستادیم



پینوشت:
والا دیگه دارم خسته میشم، اینقدر با اینها چونه زدم که بیاین یه بار ایران رو امتحان کنید. اینهمه پول فرستادین سنگاپور ملت خوردن. بیاین یه بار بفرستید ایران پروژه تان را بهتر انجام میدهند. میگویند حوصله جواب پس دادن به دولت را نداریم. هر چه بهشان میگویم تحریم شامل پروژه های کوچک نمیشود انگار نمیفهمند. بهشان گفتم هندی ها رئیس جمهورشان دکترا دارد مال ما هم دارد. تازه مال ما ریش هم دارد. حالا به قول خودشان دارند سبک سنگین میکنند

از آنطرف هم که هموطنمان انگار که داریم نانش را میبریم که آنطور برگشته به من

گاه گاهی یاد جد مظلومم می افتم که سر در چاه میکرد و گلایه میکرد!!!


پینوشت دوم:
پرگلک عزیز گلایه کرده که چرا دیگر از "گاز گرفتن باسن دخترها" نمینویسم و چرا اینجا کم هیجان شده.
والا داشتیم حفظ آبرو میکردیم که نشد. قول میدهم به محض اینکه این پروژه به جایی رسید و "پولهای مفت دلالی" را گرفتیم و همگی با هم با پول حرام حالی کردیم، باز برویم سر بحث شیرین "زن". (البته بنده گلاب به روتون یه تز نیمه کاره هم دارم که هر چه هم که بهش آب میبندم گویی تمام نمیشود)


پینوشت سوم:
خانه ام را عوض کرده ام. رفته ام برایش اینترنت بگیرم میگویند تا آخر هفته باید صبر کنی. داستان این خانه جدید هم داستان با مزه ایست. یک بار باید اینجا بنویسم. عکسش را هم باید بگذارم اینجا

Labels:

Target Tracking
I did a target tracking project this week I thought it turned out nice so I'm gonna share it here

the program reads a video file, finds the mouse in the video and highlights it (that red box at the tip of the mouse), the red box is actually added by a computer. nothing special for a computer major but for me as a mechanical engineer was very exciting. the same technology is used in robot vision or target tracking in missiles


Labels:

Micro-Outsourcing, or who are we kidding!

Sorry I don't have a Persian keyboard at this time

The outsourcing project is going good. I have contacted many brilliant people and small companies. But a stupid issue has come up. A shitty web hosting that I have been using for 2 years [I mean those mother fuckers in goddady.com] has banned our Iranian visitors from seeing our website and we didn't know that. At the same time Iranian Telecommunication Company had filtered our website as well!!! So I cannot sent any file to our team in Iran [however some people could download my files with TOR]


who are we kidding by this outsourcing! While these two ridicules governments have taken over these countries how do we want to outsource our project overseas. Shame on godday.com for this overreaction I'm going to cancel my contract with those idiots and sue their ass for filtering our audience for no reason

I’m still positive about our outsourcing project. I feel we can still outsource to Iran legally and effectively

Labels:

Micro-Outsourcing قسمت چهارم

من همه فایلهای لازم رو برای کسانی که ایمیل زده بودند فرستادم. تا نظرشون رو بگن که آیا میتونن یا خیر
من فقط از این میترسم که کسی فکر کنه مثلا من دارم پولشو میخورم (مثل نیمی از ایرانیهای دیگه که دارن سر اون نیم دیگه کلاه میذارن) و مستقیم ورداره زنگ بزنه به این شرکته و همه چیز خراب بشه. هر چند من توی ایمیلم نوشته ام که این فایلها متعلق به شرکته و توی وبلاگ نذارید

به هر صورت اگر کسی هنوز ایده ای چیزی داره بنویسه یا به این آدرس ایمیل بزنه

out3ourcing@gmail.com



تصویر مال یک کودک برزیلی هست، اسم عکس هست Hope

Labels: