حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
نیویورک...
رسیدم
خیلی اذیت شدم ولی میارزه ظاهرا

پینوشت:
نیویورک سیتی وقتی وارد میشوی بیشتر شبیه فاحشه خانه های جنوب شهر تهران است


آقا ما اومدیم، ولی خیلی جالبه من واقعا حال کردم، مردم چه خوش لباسن من اینجا با اینکه کلی لباسم توی شهرمون باحاله احساس میکنم انگار از پای زمین خیار اومدم، اگه مردا تو شهر ما این مدلی لباس بپوشن بی شک ملت میگن گی اند

رفتم دانشگاه NYU رو دیدم، خوشم نیومد شبیه دبیرستان میمونه بیشتر حالا برم کلمبیا رو هم ببینم ببینم چی میشه

این شهر ما با اینکه دهاتی اند اما فکر کنم یکم فرهنگ شهری شان درست تره من توی شهر خودمون تا حالا نشده صدای بوق بشنوم، یا کسی از خیابون بدون اینکه چراغ عابر سبز بشه رد بشه، ولی اینجا مثل بز ملت سرشونو میندازن پایین و مثل شتر میان تو خیابون

تایم الله الاسکوئر رو هم رفتم دیدم (مدل یوم الله سیزده آبان بخونید) استکبار چی ساخته

فردا برنامه ها از 12 ظهر شروع میشه گفتم بگم که آماده کنید خودتونو، خواهر مجسمه آزادی

از اونجا که خرج این سفر رو خرس بزرگ میده (همون بابام) برنامه حد اکثر عشق و حاله و حد اقل نگرانی برای آینده

دیگه چی،
اینکه نیویورک برای دیدن بیشک عالیه ولی شک دارم برای زندگی جای جالبی باشه

Labels: