حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
نیویورک...جنوب منهتن
امروز خیلی عکس گرفتم ولی بعدا منتشر میکنم چون خیلی طول میکشه تا آپلود بشه

1- ظهر رفتم یه رستوران به نسبت خوب، سوپ کاهو و زنجبیل خوردم (جینجر زنجبیله؟) با ماهی سلمن دودی و زیتون، همین یه ذره غذا شد 25 دلار، تازه اندازه منم نبود نیم ساعت بعدش رفتم باز یه همبرگر گرفتم خوردم تا سیر بشم (مادرم همیشه از این گرسنگی من شاکی بود ولی همیشه هم اعتقاد داشت که من خیلی خوبم چون هر چی میذاشت جلوم من با لذت میخوردم)

2- با مترو رفتم بروکلین، خیلی داخل نرفتم همین کنار پل رو یکم نگاه کردم

3- از بروکلین اومدم به سمت منهتن از روی پل بروکلین، از روی پل که میای واقعا لذت بخشه، روی پل اسم سرمهندسش رو نوشته اند، شماره نظام مهندسی اش رو هم داره کلی خندیدم من هنوز دو سال دیگه دارم تا بتونم حتی برای امتحانش اسم بنویسم

4- از روی پل که رد میشی و میای به سمت منهتن میری توی حال و هوای نیویورک دهه سی و خاطرات جوونی!!، یاد ایتالیایی هایی میافتی که با آرزو میامدند و جنوب منهتن پیاده میشدند، یاد لئوناردو دیکاپریو میافتی توی گنگ های نیویورک و با خودت میگی کاش پدر بزرگت عوض شکار رفتن توی محدوده سی کیلومتری اصفهان و خوش گذرونی احمقانه، یه کار دیگه هم توی زندگیش کرده بود، یه کاری که بتونه آینده زندگی بچه هاش رو عوض کنه

5- من داشتم میرفتم به سمت جنوب شهر که یهو یادم اومد ما پسر خاله بابام رو هم داریم اینجا، همایون، فکر کنم یه سی سالی هست که نیویورکه، ما با این خونواده همایون اینا یه هفت بار وصلت کردیم هشت بار متارکه، شوخی نمیکنم خیلی اوضاع افتضاحه، نمیدونم عموم اینجا رو میخونه یا نه؟ میخونی دکتر؟ ببین اگه میخونی از این مادر بزرگ ما بپرس میتونه به همایون یه رویی بندازه من یه دو روز برم خونه اش ولو بشم یا نه، یادمه همین جنوب منهتن مرکز خرید داشت، یهو دیدی یه کاری هم تونست برای من پیدا کنه

6- جنوب منهتن تاریخ آمریکا رو توی خودش داره، جنگهای شمال و جنوب، تجارت آمریکا، جدایی از بریتانیا، مهاجرت هلندیها، راستی میدونستین اسم قبلی نیویورک نیوآمستردام بوده؟

7- مجسمه آزادی فقط شکوه داره، اگر هر آخوندی بیاد این رو ببینه ایمان میاره به انسانیت و درست میشه
من دیگه فهمیدم که این Audio Guide ها خیلی خوبه، یه هفت دلار بیشتر میدی بعد بهت یه دستگاهی میدن که همه تاریخ اون قسمتهایی رو که داری میبینی رو میگه مثل mp3 پلیر میمونه، همینطور خیلی از جاها هم میتونی به یه شماره زنگ بزنی و موبایلت میشه راهنمای تور میگه فلان خیابون رو برو تا برسی به فلان چیز بعد که میرسی همه تاریخشو میگه برات من که خیلی خوشم اومد و خیلی به دردم خورد

8- یه جایی توی همین دستگاهه میگه برو سمت مجسمه آزادی ولی بهش نگاه نکن، بعد تو هم مثلا سرت به یه کاری گرمه یا داری دست تو دماغت میکنی یا تمبونت داره از پات میوفته داری میکشیش بالا در همین حال میگه برگر د و از فلان زاویه به مجسمه نگاه کن، رسمن وا میری از اون همه عظمت و اون همه زیبایی

9- من نمیدونستم مجسمه آزادی رو سازه اش رو ایفل ساخته، همون کسی که برج ایفل رو ساخته (توی آیروداینامیک هم این ایفل خیلی کار کرده بخصوص توی درگ پولار) همینطور پولیتزر معروف، همون که جایزه پولیتزر به نامشه توی جمع کردن پول از مردم خیلی فعال بوده و همیشه ستایش میشه ازش در این باره

10- برای خواهرم یه مجسمه طلایی گرفتم اونجا تنها چیزی بود که قشنگ بود

11- برف میومد قندیل شدیم اونجا

12- بعد از مجسمه داشتم میرفتم که موزه یهودیها رو ببینم که بسته بود (پدر بزرگ پدری من کلیمی بوده برای همین من گاهی اوقات با همه عقب موندگیهای این دین برام مهمه که تاریخشو بدونم)

13- رفتم موزه سرخپوستها نمیتونم بگم خیلی عالی بود تقریبا خیلی کوچیکتر از موزه سرخپوستهایی بود که توی شهر خودمون داریم ولی بد نبود

14- توی موزه یه خانومی بود که سرخپوست بود، بهم گفت که من خیلی ناراحتم که جرج بوش داره توی خاور میانه جنگ میکنه، منم همیشه این سوال رو میپرسم که خوب بجاش چیکار کنیم؟، اونم جواب داد: باید به مسیح ایمان داشته باشیم و دعا کنیم!!!

15- یه پسره مکزیکی مسئول یه بخش موزه بود تا شنید که من ایرانیم گفت اندی رو میشناسی

16- از موزه سرخپوستها رفتم، بازار بورس نیویورک، من چند باری توی تهران رفته بودم بازار بورس ولی این خیلی جالب بود (از بیرون دیدم، داخل نمیشد رفت)

17- رفتم برج دونالد ترامپ رو هم دیدم، کف اش یه سری تی شرت گذاشته بودند روش سخنان قصار این بابا ترامپ رو نوشته بود، روی یکیش نوشته بود "You are Fired!" من چقدر از این مردک بدم میاد، بی شخصیت تر از این فقط خود این زنیکه رزی اودانل هست

18- راستی تا یادم نرفته اگه ماهواره دارین فردا حتمن من رو توی برنامه "صبح بخیر آمریکا" توی سی بی اس ببینید، از من دعوت کرده اند که توی یکی از اپیزودهای این برنامه نقش بازی کنم، توی همون اپیزودی که دوربین رو میگردونه داخل خیابون برادوی و مردم دست تکون میدن برای دوربین!!!

19- آره داشتم میگفتم کلیسای ترینیتی هم رفتم ولی زیاد حال نکردم البته

20- رفتم این محل برجهای دو قلو که این مادر به خطاها زدن داغونش کردن رو هم دیدم، بوی مرگ و غم میداد هنوز

21- رفتم Word Financial Center یه راست رفتم توی گرونترین مرکز لوازم بهداشتیش
و یه کرم خریدم، چون دستم توی برف خشک شده بود و زخم شده بود پشتش
بله من 2 دلار و سی سنت خرج کردم اون تو

22- یدونه کردیت کارت هام تا نصفه اش پر شده این چند روز از بس گرونه این شهر، بابام به عنوان یک پدر اصفهانی سکته میکنه وقتی بشنوه،
شوخی کردم خدایی من تا حالا از این مرد خسیس بازی ندیده ام

23- جنوب منهتن خیلی جالبه

24- کتابی که خریدم برای نیویورک واقعا به درد بخوره هم توی جیب کاپشن جا میشه (با اینکه کتاب بزرگیه نسبتا) هم اینکه از هر محله ای تاریخ اون محله رو هم داره، مثل دائره المعارفه بیشتر

25- من فکر کنم یه ده دلاری تا حالا پول مترو حروم کرده ام با اشتباه وارد شدن توی مترو، میرم دو دلار میسوزونم میرم تو بعد تازه میفهمم از در اونطرفی باید میرفتم توی یه خط دیگه بعد بر میگردم دو دلار دیگه میدم که بتونم برگردم اونور

26- آخر شب رفتم اینجا یه بار باحال پیدا کردم اونم شد 28 دلار، امیدوارم بابام دبه در نیاره و این خرجها رو بده و گرنه من باید برگردم ایران، کل پس انداز این همه مدت ام رو خورده ام (اونهمه کار کردم تابستون همه خورده شد)

27- من قبلا گفته بودم که از آبجو بلژیکی بیش از آلمانی خوشم میاد امروز رفتم این بار سر خیابون ششم (تقاطع ششم و چهارم غربی) طرف این آبجو رو پیشنهاد کرد، واقعا چیز خوبی بود

28- من از تنها بار رفتن خوشم نمیاد زیاد، آدم خیلی احساس تنهایی میکنه بخصوص وقتی کمی هم الکل تاثیر میکنه روی احساسات آدم و آدم رو دپرس میکنه، ولی اگه سرحال باشی زیاد بد نیست خوش میگذره

29-فردا میخوام برم محله خودمون، محله من و لنگستون هیوز، دارم میرم هارلم، محله سیاه، همچون اعماق آفریقای خودم (از همه کارای شاملو من تنها از این ترجمه اش خوشم میاد، از ایران نیاوردم سی دی اش رو ولی واقعا خوشم میاد ازش)



30- یکی از علاقه مندیهای اخیر من سیر تحول نمایش آلات تناسلی زن و مرد در مجسمه های اقوام مختلفه، من امروز کشف کردم که سرخپوستهای آمریکا به هیچ عنوان آلات تناسلی رو در مجسمه هاشون نشون نمیدن ولی سرخپوستهای مکزیک چرا (سرخپوستاشونم مثل خودشون لاتن)

Labels:

1 Comments:
Blogger تلفنچی said...
in LS aslan hedie boodeh az tarafe faransavia be Amrica. Ye jooraii dahan kaji be Englisiha ham dakhil boodeh toosh. Ye khahar khoondeh ham dare tooye Paris rooye roode Seine ke hamzaman nasb shodeh vali albatteh hich mesle in aslye maaroof nist.