حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
نیویورک... شهر مردمان سیاه و تاکسی های زرد
روزی که مردم
قلبم را
بدهید به پسری سیاه در هارلم
تا زیرباران، باز برقصد




نیویورک شهر ساختگی ایست در کل،
اینقدر از همه جای دنیا کپی برداری کرده اند که گاهی اصالتش از دست رفته
از همه جا چیزی پیدا میکنی ولی اصیل و اوریجینال نیست
اگر یک گارسن ایتالیایی بیاوری در رستورانت ایتالیایی اصل نمیشود
همانطور که فرهنگ چینی اش ساختگی است
همانطور که لهجه بریتانیایی بعضی مردمانش داد میزند که ساختگی است
باید ونیز را حس کنی تا بشود ایتالیایی
اما از همه اینها یک چیز در نیویورک اوریجینال است
آنهم هارلم است
هنوز میتوانی درد برده های مزراع نیشکر را در کوچه پس کوچه های خیسش ببینی





پینوشت:


خوب امشب آخرین شب من توی نیویورک بود و باید خودم رو خفه میکردم
انقدر جاهای مختلف رفتم که حتی اسمهاش رو الان به سختی یادم میاد

به ترتیب میگم

1- صبح پاشدم، رفتم سوار مترو شدم

2- رفتم تا ایستگاه زیر باغ مدیسن، ایستگاهش خیلی جالبه فکر کنم برای جاهای غیر از خود نیویورک هم قطار داره

3- داشتم میرفتم امپایر استیت ولی روی نقشه نگاه کردم (توی این کتابه هم البته نوشته بود) دیدم هم پارک مدیسن (فرق داره با باغش؛ باغش مرکز خریده) و هم موزه سکس نزدیکه برای این گفتم که این دو تا رو اول برم









4- والا من رفتم موزه سکس ولی از من میشنوید اگر گذارتون به نیویورک افتاد پولتون رو برای این حروم نکنید، من منتظر بود که تاریخچه پورن رو ببینم ولی دریغ از یکم بحث علمی، من از اونجا که بیشتر در تاریخچه و تئوری سکس تخصص دارم خیل منتظر بودم که ببینم مسایل جدید از کی وارد این مبحث شده، مثلا گاز
گرفتن کی اومد داخل این بحث، بخصوص گاز گرفتن از باسن، اما دریغ از یک جواب ناقابل، خیلی عکس گرفتم که اگه بذارم ممکنه اینجا فیلتر بشه و فقط یدونه میذارم که بهداشتیه، این بخشی از اولین فیلمه پورن کارتونیه (یه چیزی توی مایه های دختر لر خودمون) ولی خدایی هیچ حال نکردم طرف عوض اینکه به ظرافت پورن نگاه کنه یک بکن بکنی راه انداخته بود اونوسط که نگو (ببخشید از لحن این تکه، من عصبانی ام هنوز) من خدایی خیلی خوشحالم که پنجاه سال پیش نبودم در این دنیا، ظاهرا اون زمونا سکس همش کثافت کاری بوده




5- بعدش رفتم پارک اونجا رو هم دیدم، با یه ساختمون باریک که اولین آسانسور نیویورک توی اون نصب شده بوده (و هنوزم داره
کار میکنه)















6- ناهار خوردم، به علت کفگیر و ته دیگ و اینا نهار رو در یک بوفه چینی خوردم شد یازده دلار






7- امپایر استیت جالبه بالا که میبرنت از بس آسانسور این هشتاد و چند طبقه رو سریع میره گوش ات میگیره، انگار توی هواپیمایی، از اون بالا همه نیویورک رو میبینی ، خیلی لذت بخشه









8- از امپایر استیت سریع رفتم هارلم، توی هارلم آدم احساس خارجی بودن نمیکنه همه مثل خودت سیاهن، از رقص بچه های محله مون هم یه ویدیو گرفته ام وقتی رسیدم میذارم. یک سی دی هم از موسیقی سیاها برا بابام خریدم (البته ما نیویورکی ها بلوار مالکم ایکس رو هارلم حساب نمیکنیم و هارلم برای ما هنوز هم توی قلب کوچه پس کوچه های خیس شمال منهتنه ولی خوب) من همیشه دنبال ریشه ام بودم همه این بیست و چند سال، شاید من مال اینجام؛ مال این کوچه های خیس

9- از هارلم اومدم پایین رفتم موزه تاریخ طبیعی


10- من وقتی که موزه ای رو میبینم وقتی بچه هایی رو میبینم که از آلمان و فرانسه راحت میان آمریکا و میتونن از این موزه های بینظیر استفاده کنند دلم میگیره که چرا بچه های ما این امکان رو ندارن، ویزای آمریکا برای خیلی از ایرانیها دست نیافتنیه
گاهی که یادم میره و با خودم میگم شاید خاتمی و دار و دسته مزور اش اینهمه هم که من فکر میکنم بی شرافت و خائن نبوده اند شاید آخوند منشاء همه بدبختیهای ما نیست، اما این بچه ها را که اینجا میبینم باز نظرم عوض میشود، این حکومت تنها مملکتمان را به یک حسینیه بزرگ تبدیل نکرد، کاری کرد که مردم ما در هیچ کجای دنیا عزتی نداشته باشند این خیانت بود به همه

11- بگذریم، موزه تاریخ طبیعی باحال است من اگر خیلی در عجله نبودم شاید بیشتر لذت میبردم به هر صورت یک سری مجسمه از آفریقایی ها داشت و من باز درباره تئوری نحوه نمایش آلات تناسلی در آثار هنری تحقیق کردم


12- از موزه کمی آمدم پایین، و رفتم برج راکفلر رو دیدم مردم هم کف کرده از سرما داشتند اسکیت بازی میکردند توی حوض اش، آهان یک قهوه هم در برج راکفلر خریدم که نمیرم از سرما

13- رفتم فروشگاه ان بی سی، میخواستم یک تی شرت کنن اوبرایان بگیرم دیدم گرونه گفتم گور باباش






14- رفتم یک تور شبانه با اتوبوس هم رفتم، خیلی میارزید، 37 دلار دادم، به قول راهنمای تور نیویورک عین تاریخ آمریکاست ، میگفت دو تا نیویورک داریم و با دو اسم، یکی نیویورک روز است که بهش میگویند نیویورک اما دیگری نیویورک شب است که اسمش هست نیویورک!!!

15- شام را رفتم یک رستوران ژاپنی و آبجو ژاپنی هم خوردم به اسم آساهی یک آبجو خشک باحال بود، باید اشاره کنم که ماهی و آبلیمو اش بود 30 دلار (اما خدایی این بهترین غذای دریایی بود که تابحال خورده بودم) هر چند اسمش رو نمیدونم از بس عجیب بود

همین دیگه چیزی یادم نیست
جزییاتش رو وقتی که رسیدم مینویسم

Labels:

6 Comments:
Anonymous Anonymous said...
میگم ها. این نیویورک رفتن کلی زردی تو رو نشون داد. هی زست روشنفکری مهندسی نرم افزاری برنامه نویسی میگرفتی . حالا فهمیدیم تو نخل دانلد ترامپ و روزاودانل که هستی هیچ از سارا جسیکا پارکر هم بدت نمیاد و ماشالا چشم و دلت هم که اصلا دنبال چیزهای بی ناموسی نیست.
تو مطمئنی که همچنان کاربد وبلاگت رو همسر یابی میدونی؟
برگرد بیا من یه سری درس اخلاق بذارم برات. این که وضع نشد برادر ارزشی آخه.

Anonymous Anonymous said...
لوا جان عمو تو هم از اینهمه جا که ما رفتیم همون بخش سکسی اش رو گرفتی فقطها

سیاه

Anonymous Anonymous said...
ببين سياه من يه آدم مهمي هستم كه مجبورم ناشناس كامنت بدم. يه چند وقتيه مي‌خوام يه حرفي بهت بزنم ولي مي‌ترسيدم جنبه نداشته باشي. حالا ‌مي‌گم ولي. خيلي باحالي. خيلي. حيف كه پسرم. و البته نمي‌دونم تو دنياي واقعي هم همينقدر باحال هستي يا نه. در هر حال درود بر تو

Anonymous Anonymous said...
سلام.. خيلي خوب بود.. .. جدا نيويورك برا زندگي خوب نيست؟
چقدر دلم ميخواست ما هم مث بقيه انسانهاي روي كره زمين بوديم :((((

Anonymous Anonymous said...
هي پسرك
:* چقدر خوشحالم بهت خوش مي گذره

Anonymous Anonymous said...
سلام
هیجان سفر کردن همیشه برام جذابیت داشته...نوشته هاتو که خوندم بدجوری دلم میخواست جای تو بود...لذت دیدن جاهای جدید آدمای جدید محیط جدید باید خیلی هیجان داشته باشه...