حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
سفر نامه سیاه خسرو
تصادف کردیم، من سالمم، بچه هم سالمه

از وبلاگنویسهای معتبر آستین (تگزاس) که علاقه مند به ملاقات و تعمیر و تعویض رادیاتور هستند به شدت دعوت میشود آخر هفته را با جمع ما باشند!!!

پینوشت:
بهروز زنگ زد گفت اگه تو نیای اینا اینجا رو میکنن فیلیپین
من هم که اصلا پایه ام برای سفر، گفتم میام
خلاصه من و بهروز و دوست دختر فیلیپینی بهروز و مادر فیلیپینیش و بچه شون کریس یا همون خشایار (من این اسمو گذاشتم روش و همه هم الان دارن استفاده میکنن) راه افتادیم سمت سن آنتونیو برای عشق و حال
توی آستین (آستین مرکز تگزاس هست)، ماشین لیز خورد و عین خود فیلما زدیم به ته ماشین جلویی که یه فورد ماستنگ نو بود، اونم زد به جلویی، بعدیم زد به جلویی
خلاصه افتضاحی شد
یعنی اصلش این شد که ترمز ای بی اس ماشین ما توی بارون عمل نکرد
من جلو نشسته بودم
دیدم بهروز پاشو گذاشت روی ترمز
ماشین لیز خورد
من فقط شنیدم که بهروز گفت " سیاه! زدیم!"
و اون واکنش زنجیره ای رخ داد و گند زد به همه چی

اماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

آقا من با تاکسی رفتم از فرودگاه یه ماشین گرفتم، خدا
میخوام باهاش برم خواستگاری خدایی از بس خوبه
بیچاره دوست دختر بهروز ماشینش داغون شد
خلاصه ما در دو روز آینده در خدمت دوستان در شهر رئیس جمهور پرور آستین خواهیم بود
با یه ماشین باحال
احتمالا اگر یکی رو دیدین که با یه دوج نو یه بچه فیلیپینی رو سر پا گرفته سر خیابون تا کارشو بکنه، اون منم

یه چیز دیگه هم باید بگم، آقا من کلا نژاد زرد نمیتونم تحمل کنم این ننه این رفیق ما نه تنها فیلیپینیه بلکه به علت پیرزن بودن کله ما رو خورد از بس به فیلیپینی غر زد، خودشم نمیدونم چرا عین این فاحشه فیلیپینیا درست کرده

ولی خوبه من از آستین خوشم میاد، شهر قشنگیه

دو روز آینده لذت بخش خواهد بود

Labels: