حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
اورکاتتان را برقصانید
امروز یک میان برنامه تفریحی داریم با تکنیکی که امروز صحبتش رو میکنیم میتوانید دوستانتان را در اورکات برقصانید! اگر در سایت اورکات پروفایل ندارید میتوانید از صفحه جستجوی گوگل استفاده کنید

صفحه دوستانتان را در اورکات باز کنید (یا یک صفحه عکس در عکسهای گوگل) حالا در محل آدرسها آن بالا نوشته داخل باکس زیر را کپی کنید دکمه Enter را که فشار دادید عکس دوستانتان دور هم خواهد رقصید



منبع : Google Trick
یک نمونه ویدیوی گوگلی اش را در یوتیوب میتوانید ببینید

Labels:

5 Comments:
Blogger دیوار said...
:)) چه جالب

Blogger Donya said...
این کارای بی ناموسی چیه آموزش می دی؟ چرا اسلام را به خطر می ندازی؟ رفتی بلاد کفر کافر شدی؟ اشاعه ی رقص و قر و حرکات موزون می کنی؟

Anonymous Anonymous said...
سیاه جان
از اینکه نوشتن را دوباره شروع کردی خیلی خوشحال شدم و خوشحال تر شدم وقتی دیدم یادی از ماها کردی و هنرمندانه طی چند جمله کوتاه از دوسالگی و ونگ های متواترت در مراسم عروسی دو کبوتر عاشق تا الی ماشا الله سفرهای دسته جمعی باحال شمال را به یادمان آوردی( بگذریم که هیچ به فکرت نرسیده که شاید تواتر ونگ هایت ناشی از نیشگون عصبی یکی از همان دو کبوتر عاشق بوده که نگران نشنیدن صدای عاقد در مجلس و در نتیجه نگفتن « بعله» ی معروف و نهایتا در رفتن کبوتر عاشق دیگر بوده است!)
وبه قول یارو بسیار خوشحالتر تر(!) شدم وقتی که دیدم این حقیر را با قلم شیوایت نواختی و مقامی بسیار بالا تر از آنچه که بعضی ها می پندارند به من دادی و باعث شدی چند نفری از خواننده های وبلاگت در مورد من نظر بدهند و ... برای همین فکر کردم یکی از راه هایی که می تواند شخصیت منو جهانی کند همین قرتی بازی هاست و لازم نیست که حتما آدم سفر نیویورک برود و باقی قضایا ...
بخش قابل توجه ای از نوشته هایت را خواندم و طبق معمول از فکرت و شیوه نگارش طنازانه ات خیلی خوشم آمد. هنگام خواندن نوشته هایت آدم احساس می کند که جلوش وایستادی و حرف می زنی و با چشمان مشتاقت منتظر اظهار نظر اطرافیانی. نوشته هایت یه جورهایی هم شباهت به گفتار دکتر دارد و همشهری های بامزه ات! ضمنا کلی به حال تو و هم نسل هایت غبطه خوردم. زمان ما نمی شد مطلبی را نوشت و به ویژه راحت نوشت و برای مدتی طولانی نگه داری کرد چون حتی در خاطرات کاملا شخصی و خصوصی احیانا اگر مطلبی پیدا می شد که به گوشه سبیل آژدان محل بر می خورد مثل این بود که درست در دهان اعلیحضرت شاهنشاه آریا مهر ... باشی و در نتیجه باید اوین می رفتی و برایت پپسی باز می کردند( البته نه برای صرف مظروف بلکه برای مصرف ظرف!) لذا برعکس شماها که هی مطلب می نویسید و آپ لود می کنید ما اگر قصد نگه داشتن مطالب مان را داشتیم باید آن را می نوشتیم ودانلود می کردیم و روش درست آن به این شکل بود که اول مطلب را می نوشتیم دوم برای اهل بیت و بویژه ننه مون می خواندیم که معمولا ایشان هم چیزی از آن حالیشان نمی شد سپس آن را در لفافه های پلاستیکی پوشانده و نهایتا در زیر خاک های باغچه کوچک خانه پدری دانلود می کردیم! به امید اینکه روزی روزگاری دختر یا پسرمان آن را دوباره آپ لود کرده و پس از مطالعه به ما بگوید پدر جان, خاک بر سرت با این گهی که به زندگیمان زدی!
و اما بگویم از سفر های دسته جمعی که پس از رفتن تو, بچه ها که قد فیل بودند تقریبا همگی از نظر قد و قواره فیل تر شده و از نظر قیافه نیز حسب مورد دخترها مثل طاووس و پسر ها نیز( لابد!) مثل دایناسور. و دایناسورها برای اینکه از تو عقب نمانند( نه از نظر قیافه!) بلکه از نظر غیبت و در رفتن و ... در هر سفری یکی شان به بهانه اینکه امتحان دارد یا مثلا جرقه ای در ذهنش زده و می خواهد برای مطالعات درسی اش برنامه ریزی مفصلی بکند جا می زند و در نتیجه عیشمان را که با نبود تو ناقص است ناقص تر می کند. ولی به هر حال باز هم خوش می گذرد.اصلا مگر می شود من در یک جمعی باشم و به جمع خوش نگذرد؟!( قابل توجه بعضی ها و به خصوص یکی از دو کبوتر عاشق و جوجه کفترها که چه عرض کنم دو تا یاکریم چاق و چله تازه از تخم درآمده که قدر خوش خلقی من تحفه را نمی دانند و از اینکه من بلد نیستم عصبانی شوم حسودیشان می شود!!)

Anonymous Anonymous said...
بسیار تکنیک بامزه ای بود ، باعث انبساط خاطر گردید

Anonymous Anonymous said...
ما خوانندگان وب لاگ از عمو حسن تقاضا داریم که به تاسیس وب لاگ خود اقدام فرمایند
به نظر میرسد که ایشان از پیغمبران ما باشند که ظهور خواهند کرد، من که با همین چند خط مبارکشان پبرو گشتم

خواننده پروپاقرص