حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
Job Hunt
خواب دیدم این خانومه که باهاش اوندفعه سر کارپیدا کردن حرف زدم
زنگ زده
میگه
یه فامیلامون توی زندانه،
برو ملاقاتش،
یه کمپوت هم ببر!!!
پدر عزیزم،

پسته ها که فرستاده بودید رسید، خوردیم و دعایتان کردیم و کمی هم نگه داشتیم. ملکه پروانه ها هم همانجا بود. ظاهرا با شاه شب پره های اینجا عشق بازی کرده بودند و پروانه های کوچکشان را با سال نو برایم آوردند

من و پروانه ها خوبیم.
به مادر سلام مرا برسانید قندمان را هم ببوسید از قول من

ارادت فراوان
فرزند شما، خرس گاو چرون

پینوشت: آرشیو اینجا به علت اشتباه من دچار مشکل شده اما تمام آرشیو غذاهای مجردی در دسترس است و به زودی بر خواهد گشت. به گیرنده دست نزنید