حبه حرفهای روزانه
مینویسم که یادم نرود
ماهی دلتندگی به نام مرتضی

مرتضای ما امروز مرد، همخانه ام میگفت صبح بی جان در تونگ اش پیدایش کرده، نه اینکه ماهی ضعیفی بوده باشد نه
همه میدانند که بتا فایتر ها از قویترین ماهی ها هستند
ولی مرتضی ماهی معمولی نبود، دلش همیشه دنبال آزادی بود و همیشه میخواست زندگی را بیرون از تنگ اش هم تجربه کند
یک سال و نیم زندگی اش صبح امروز تمام شد
میخواستم آزادش کنم، طاقت نیاورد، اینقدر در آرزوی آزادی بیتابی کرد که پیش از آنکه آزادی اش را ببیند رفت
بر خلاف همخانه ام من همیشه بیشتر برایش غذا میریختم، میگویند اینها اگر زیاد غذا بخورند میمیرند
من میگفتم بگذار در شادی بمیرد تا در دلتندگی
اینروزها من غذایی برایش نریخته بودم، کاش بهش میگفتم که همین یکی دوروزه آزاد میشود
طاقت نیاورد، مرتضی امروز مرد

از مرتضی هفت تا عکس مانده و چند قطعه شعری که ترجمه کرده بود
کاش طاقت میاورد، کاش اینهمه بیتابی نمیکرد
امروز با خودم میگفتم
کاش میشد ببینمش و بپرسم زندگی بیرون تونگ کوچک اش چگونه است
مرتضی امروز مرد

Labels: